کرونا و سیل؛ درس هایی برای آغاز قرن
نوشتارها
بزرگنمايي:
راه ترقی - شرق / متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
حسین آخانی-استاد دانشگاه تهران/ اگر از من پرسیده میشد که سال 98 چه سالی بود، بیدرنگ میگفتم «سال عبرت». باز اگر میپرسیدند سال 99 را دوست داری چه باشد، حتما میگفتم «سال درس عبرت». سال 99 که تمام شد ما به قرن جدیدی وارد میشویم. شاید تقدیر ما این بوده است که در این دو سال پایانی قرن حاضر اتفاقات زنجیرهای جهان و بهویژه در کشور ما رخ دهد تا ما درسهای لازم برای آغازی نو در قرن بعد را بیاموزیم.
اگرچه کرونا و سیل دو مقوله جدا بوده و ریشههای کاملا متفاوتی دارند ولی هر دو آنها محصول یک نگاه مشترک به توسعه در جهان و غفلت انسان از درک درست سامان طبیعت ناشی شدهاند. هر دو نشان میدهند که بشر مغرور به توانمندیهای تکنولوژیک و شگفتیهای پزشکی در یک سراب و خودشیفتگی کاذب زندگی میکند.
سیل و زلزله پدیدههای کاملا طبیعی هستند. وقتی یک طبیعیدان به پهنه یک رودخانه نگاه میکند یا یک زمینشناس به رسوبات یک دشت و دریاچه خیره میشود، بهراحتی ردپای صدها سیل شدید در گذشته را میبیند. اگر سیل و زلزله نبودند صورت زمین به کلی متفاوت بود و شما نمیتوانستید اینهمه پستیوبلندیهای شگفتانگیز را ببینید. سیل برای بقا و حفظ تعادل اکوسیستمها و عملکرد آنها صد درصد لازم است. اگر روزی بشر جلوی همه سیلها را بگیرد، آن روز شمارش معکوس مرگ انسان آغاز شده است.
سیل میآید تا مواد مغزی را به دشتها منتقل کند، سیل میآید تا تالابها را پر کند، سیل میآید که موانع مسیر رودخانه را بردارد تا اگر سیل بزرگتری آمد، مسیرش باز باشد، سیل میآید تا میلیاردها درختی که در مسیر رودخانهها هستند، سیراب شوند و هم مسیرشان از نمک و مواد آلی و غیرآلی انباشته شده پاک شود.
زهکشی طبیعی در حاصلخیزترین دشتهای ایران در ترکمنصحرا، خوزستان و آذربایجان فقط با سیل ممکن است. سیل در مسیر خود آبهای زیرزمینی را تغذیه میکند. جالبتر آنجایی که است که سیل به دریا میرسد، عجب غوغایی به پا است. سرزندگی آبزیان، جنگلهای مانگرو (حرا) همه به سرریز رودخانههای سیلآسا نیاز دارند. کل زمینهای کشاورزی دنیا دشتهای سیلابی هستند که در آخرین دوره زمینشناسی یعنی «کواترنر» به وجود آمدهاند. پس اگر کسی سیل را بلا میداند، درک درستی نسبت به سیل و اهمیت آن برای بقای تعادل و سرزندگی در سیاره سبز ندارد.
اما آنچه تلخیهای سیل است همان ویرانگری آن است. ویرانگری از نگاه ما انسانهاست که خانه و کاشانه ما را میبرد. تمدنهای قدیمی که بنیان خود را بر مبنای دانش بومی و تجربه نسلهای گذشته و البته عقل گذاشته بودند، به دو مسئله واقف بودند؛ اول آنکه خانه خود را در جایی بسازند که به رودخانه نزدیک باشد تا به آب دسترسی داشته باشند و دوم آنکه خانه خود را جایی بسازند که به اندازه کافی از رودخانه دور باشد تا در اثر سیل خانه خراب نشوند. درست آنطور که فردوسی هزار سال پیش به زیبایی گفت است: بجویی که یک روز بگذشت آب / نسازد خردمند ازو جای خواب.
سیلهای چند سال گذشته در ایران نه غیرعادی است و نه برخلاف آنچه اخیرا وزیر نیرو گفته است به دوره بازگشت 200ساله ارتباطی دارد. ایران اقلیم قارهای دارد و بسامد بالای رخدادهای اقلیمی آستانهای و غیرقابلپیشبینی (ماکزیمم و مینیمم) در آن کاملا عادی است. ما در این نیمقرن اخیر به اشتباهات بهشدت خطرناکی دست زدیم. نخست آنکه بهواسطه درآمدهای نفتی کشور را با شتابی تند به سمت بتونگرایی افراطی جهت دادیم. فکر کردیم که هر جایی میتوان کشاورزی کرد، سد، جاده و خانه ساخت و لوله برد. ما به شکل افراطی بدون انجام کوچکترین مطالعه علمی برای بررسی اثرات زیستمحیطی و زیست اجتماعی و تاریخی، کشوری را که قویترین ساختار تمدنی تاریخ را داشت، در فرایند اصلاحات ارضی و اصل چهارم ترومن طبق الگوی توسعه آمریکایی البته با فرمان اقتدارگرایانه شبهکمونیستی به دست بتونسازان و رانتگیران دادیم.
نتیجه بیخردی ما در توسعه، مرگ رودخانهها بود. شاید احمقانهترین تفکر مهندسی تاریخ بشر این بود که فکر میکرد اوست که باید میزان آب جاری در رودخانه را کنترل کند. به قدرت بتونهایی که میسازیم، به حجم خاکی که با چنگال لودرها و صخرههایی که با دینامیت منفجر میکنیم و به میزان آبی که با موتور از دل زمین بیرون میکشیم، غره شدیم. تا توانستیم سد ساختیم، آب منتقل کردیم، جمعیت شهر تهران و اطراف آن را به 10 میلیون رساندیم و الگوی 30 به 70 درصدی جمعیت شهری به روستایی کشور را به کلی برعکس کردیم؛ اینها همه اشتباه بود.
نه اینکه نباید توسعه پیدا میکردیم، باید برای توسعه حوصله به خرج میدادیم و متناسب با توانمندی زیستی شتاب بهرهکشی از منابع را کم میکردیم تا از پایداری آن مطمئن باشیم. کمتر میساختیم ولی با کیفیت و حسابشده میساختیم. رفتارمان شد مانند آن دخترکی که صورتش را به تیغ جراحی داد، هربار که بخشی از صورتش را جراحی کرد، فکر کرد یک جراحی دیگر برای زیباتر شدن نیاز دارد. آنقدر این عمل را تکرار کرد که یکباره حتی خود را در آینه نشناخت. او دیگر نه جوان است و نه پولی برای جراحیهای بیشتر دارد، او افسرده و پشیمان است. آنچه ما در این سالها با کشورمان و مردممان به اسم توسعه کردیم، تفاوتی با آن دخترک و جراح طمعکار ندارد.
تلخی ماجرا این است که کسانی که سکان اداره کشور را در اختیار دارند، از این اشتباهات درس نگرفتند. خیلی نیاز به ذکر مثال نیست. درست در روزهایی که جهان و ایران درگیر بزرگترین دشمن تاریخ خود یعنی گسترش «وروجک تاجدار» یا همان ویروس کروناست، رئیسجمهور ما میرود اتوبان افتتاح کند و در پیام نوروزیاش مژده ساخت سدهای بیشتر و افتتاح طرحهای بزرگ میدهد. هربار هم سیل میآید وزیر نیرو و کارشناسان و شرکتهای تابعه خبر از جراحی دیگر بر صورت زیبا دختر ایران – یعنی ساخت سدهای جدید – میدهند و مهندسان آبخیزداری هم پول بیشتری برای ساخت تشتکهای تبخیر طلب میکنند. آخرینش هم تصمیم وحشتناک وزارت نیرو است که میخواهد با قرض پول از چین سد بختیاری را بسازد. اینها نشان میدهد که هنوز از اشتباهاتمان درس نگرفتیم.
راستش من به بدنه کارشناسی دولتی برای تغییر مسیر توسعه امید چندانی ندارم؛ پس بیاییم در این روزهایی که همه مجبوریم در خانه بمانیم، به اشتباهاتمان فکر کنیم و اگر توانستیم از دست کرونا زنده بمانیم، برای گام گذشتن به قرن بعد درس عبرت بگیریم.
-
دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۲:۰۰
-
۴۳ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/104036/