این حجم از دعوا در یک مجلس یکدست عجیب است
نوشتارها
بزرگنمايي:
راه ترقی - آفتاب یزد / متن پیش رو در آفتاب یزد منتشر شده و انتشار آن در آخرین خبر به معنای تایید تمام یا بخشی از آن نیست
امید کاجیان/ امروز مجلس یازدهم رسما شروع به کار میکند؛ مجلسی که در مورد سرنوشت آن اما و اگرهای زیادی وجود دارد اینکه اساسا تا چه میزان میتوان به این مجلس امیدواربود نکتهای است که مورد پرسشهای فراوان است. اصلاحطلبان طبیعتا آن را مجلس خوش آتیهای نمیدانند و دراین میان اصولگرایان بهترینها را برای این مجلس امیدوارند. دراین میان اما یک اتفاق عجیب هم رخ داده است و آن صف آرایی بخش اعظمی از منتخبین اصولگرای مجلس در مقابل قالیباف است. جلسهای که اصولگرایان منتخب روز گذشته تحت عنوان «مجلس تراز انقلاب اسلامی» با یکدیگر نیز داشتند بیانگر همین صف آرایی بود. جلسهای که در آن اثری از قالیباف و تیم او دیده نمیشد اما به جایش چهرههایی چون حاجیبابایی، شمس الدین حسینی و علی نیکزاد که چند روز پیش برسر ریاست مجلس روی حاجیبابایی ائتلاف کرده بودند را درخود میدید دراین جلسه مشخص شد که این عده نه فقط ریاست مجلس بلکه هیئت رئیسه مجلس را نیز مورد هدف قرار داده اند. به نحوی که دیروز رسما اعلام شد، علی نیکزاد نیز قصد دارد تا به عنوان نایبرئیس کاندیدا شود، اینها نشان میدهد که بدنه منتخبین اصولگرا نه فقط برای ریاست مجلس در مقابل قالیباف قرار گرفته بلکه برای تصدی سایر پستهای هیئت رئیسه نیز تصمیم دارد تا در برابر تیم شهردار سابق تهران و جریان نئو اصولگرایی ایستادگی کند. اما چرا؟
از سویی این ایستادگی و اینکه شانس قالیباف برای تصدی پست ریاست کاهش مییابد از نگاه برخی باعث خوشحالی اصلاحطلبان خواهد شد چرا که این جریان، مطمئنا نمیتواند فردی که به عنوان جدی ترین رقیب خود در ایام ریاست جمهوری میدید را اکنون در رخت ریاست مجلس ببنید. البته عدهای نکات مثبتی را هم در مورد مجلس یازدهم بیان میکنند مانند اینکه این مجلس به دلیل همان ویژگی اصولگرایی و یکدست بودنش به مراتب میتواند قدرت بیشتری از مجلس قبلی داشته باشد و شجاعتر عمل کند. درباره پاسخ به این سوالات، به سراغ مرتضی مبلغ معاون سیاسی وزیر کشور در دولت اصلاحات و فعال سیاسی رفتیم تا نگاه او را پیرامون آینده این مجلس و البته اصلاحطلبان بپرسیم.
با اجماعی که بر سر گزینه ریاست حاجیبابایی در مقابل قالیباف شد، اکنون مشخص است که بخشی از بدنه اصولگرایی به طور جدی قرار است در مقابل ریاست قالیباف در مجلس یازدهم بایستد. این تقابل کمتر قابل پیش بینی بود. برخی میگویند اجماع برای رقابت با قالیباف چون احتمال اینکه قالیباف در مسیر ریاستش با چالش جدیتری روبهرو شود و از ریاست باز بماند را بیشتر کرده است باعث خوشحالی اصلاحطلبان نیز هست. آیا اصلاحطلبان میتوانند عدم رئیس شدن قالیباف را هم یک اتفاق مثبت و پیروزی نسبی در شرایط فعلی تلقی کنند؟
من ندیدم در بین جریان اصلاحطلب بحثی مبنی براین شده باشد که چه کسی را بردیگری به عنوان رئیس مجلس یازدهم ترجیح میدهند. ممکن است عدهای به صورت شخصی نظر داده باشند. آنچه که اهمیت دارد نحوه تشکیل مجلس یازدهم است و باقی مسائل فرعیات است. متاسفانه از همین ابتدا هم ما مشاهده میکنیم که علیرغم تلاش برای تشکیل مجلس یکدست، چه اتفاقات و دعواهای عجیب و غریبی میان منتخبین مجلس یازدهم رخ داده است. خدا آخر و عاقبت این مجلس را به خیر کند، ما دعا میکنیم همه به راه راست هدایت شوند و به جای آنکه این دعواهای بیاساس ادامه داشته باشد در راستای منافع ملی، حل مشکلات و کاهش درد و رنج مردم عمل کنند. انشاءالله مجلس یازدهم دچار این حاشیههایی که اکنون شده دیگر نباشد.
البته اکثریت، همین یکدست بودن را ضعف مجلس یازدهم میدانستند و از همین رو برخی رقابت و دعواهایی که اکنون دردرون این جریان یکدست صورت گرفته است را به فال نیک میگیرند و آن را باعث پویایی مجلس میدانند.
رقابتی که شما میگویید دو نوع است؛ یک زمانی فراکسیونهایی در مجلس هستند که در راستای کاهش مشکلات مردم، ارتقای سطح جایگاه و هویت مجلس بایکدیگر رقابت میکنند. اما وقتی رقابتها برسر مسائل شخصی، غیر ملی، فردی و در قالب تلاش برای کسب قدرت وپست است این رقابت کاملا مخرب است. آن رقابتی که اکنون در مجلس یازدهم شاهد آن هستیم رقابت از مدل دوم است.
اجماعی که امروز اصولگرایان علیه قالیباف از خود نشان داده اند عجیب است، در چنین برهه ای، اتحاد با جبهه پایداریها و مدیران احمدینژادی را بر ضد قالیباف و نئو اصولگرایان چه طور میشود تحلیل کرد؟ چرا اصولگرایان سنتی احمدینژادیها را به قالیبافیها ترجیح دادهاند؟
از نظر من، پیشینهای که از آقای قالیباف میدانند و نکاتی هم که در مورد وی گفته میشود و خیلی هم جدی است، اتحاد علیه او را شکل داده است. خود اصولگرایان در مورد مسائل شهرداری و پرونده وحشتناکی که معاون قالیباف داشته است و اتفاقات عجیبی که رخ داده احساس خطر کرده و ترجیح میدهند قالیباف رئیس مجلس نشود تا حفظ ظاهر صورت بگیرد. به نظر میرسد که با رئیس شدن قالیباف در شعارهای آنها خلل ایجاد شده و در افکار عمومی جایگاه آنها بیشتر تنزل مییابد.
از همینرو شاهد نوعی اتحاد بر ضد قالیباف هستیم.
آقای قالیباف دیداری با سورنا ستاری معاون رئیس جمهور داشته است. هرچند در چنین زمانی دیدارهایی ازاین دست طبیعی است و همه، آن را در چارچوب رایزنیهای شهردارسابق تهران برای ریاست مجلس میدانند اما از طرفی دیدار با معاون رئیس جمهوری که بیشترین تقابل را با او داشته نیز جای سوال دارد. چرا معاون رئیس جمهور حاضر به چنین ملاقاتی میشود؟آیا این بدان معناست که ستاری به تمام سالهای همکاری و همراهی حسن روحانی پشت کرده است و یا اینکه برعکس، این گفتگو صرفا در راستای تعامل میان دولت و مجلس یازدهم شکل گرفته است؟ عدهای هم این ملاقات را در واقع نماد گفتگوی دو رئیس احتمالی مجلس و ریاست جمهوری آتی تعبیر میکنند
کدام یک از این فرضیات را میتوان بیشتر پذیرفت؟
متاسفانه هنوز محتوای این دیدار بیرون نیامده است. برای همین نمیتوان گمانه زنی داشت. آنچه مهم است اینکه اولا محتوای این ملاقات چه بوده که فعلا از آن خبر نداریم، دوما در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای همین باید خیلی از این تحلیلها را به آینده سپرد، اما باید گفت در حال حاضر که ماجراها امیدوارکننده نیست آرزو میکنیم آقایان به خود بیایند و وارد فضای سازندهای بشوند. هرچند ما این اظهار امیدواری را میکنیم اما باید منتظر آینده بود که ببینیم چه اتفاقی میافتد.
برخلاف صحبتهایی که شما میکنید و به مجلس یازدهم نا امیدانه چشم دوختید، اتفاقا برخی معتقدند که این مجلس به خاطر همین اصولگرایی و یکدست بودن، بدنهای دارد که به دلیل نزدیکی اش با هسته قدرت بیشتر هم میتواند مقاومت کند و اندکی مجلس را به سمت مستقل بودن سوق دهد. امثال آقای مطهری نیز پیشتر به این نکته اشاره کردند که در مجلس یازدهم کسانی هستند که به قدرت باج نمیدهند. در کنار این موضوع نامه 200نفر از منتخبین مجلس یازدهم را نیز داریم که در آن نامه بحث شورای سران قوا را به چالش کشیدند و جلساتی مانند افزایش قیمت بنزین که بدون اطلاع نمایندگان مجلس صورت گرفت را نقد کرده و این سازوکار را نیازمند تغییر دانسته اند در حالیکه هیچ نماینده مجلس دهمی جرات چنین کاری را نداشت، اما میبینیم که منتخبین مجلس یازدهم نامه مینویسند و این ساختار را به نقد میکشند. این نامه را چه طور میشود تعبیرکرد و آن را میتوان نشانی از تلاش نمایندگان مجلس یازدهم برای بازستاندن جایگاه مجلس دانست؟
اینها گمانه زنی است آنچه که شواهد و قرائن نشان میدهد این است که مجلسی که با این فرآیند، شکل گرفته است، نمیتواند در تراز ملت باشد. نامهای که آنها نیز نوشتند بعید است در راستای احیای قانون اساسی و بازگشت قانون اساسی باشد بلکه در جهت منویات دیگری بوده است.
مثلا چه منویاتی؟
اینها با توجه به زاویهای که با دولت دارند این حرکتشان نیز بیشتر طعنه به دولت است و نه سایر افراد آن شورا، بنابراین نمیتوان گفت به فکر ترمیم چیزی هستند.
اینکه شما میگویید چون مجلس، مجلس خودیهاست و از این رو میتواند با طرف مقابل راحتتر سخن بگوید و سنگ اندازیها را برطرف کند چیزی نیست که اکنون راجع به آن قضاوت کنیم بلکه نیاز به زمان دارد. اما تجربه نشان میدهد که همیشه عکس این قضیه رخ میدهد. مجلس نهم را خاطرتان هست؟ در آنجا نیز فراکسیونهای زیادی بودند و علی رغم تم اصولگرایی شاهد رقابتهایی نیز در آن بودیم اما دست آخر چه چیزی برای ملت داشت؟ هرروزیک آبروریزی و یا یک جنجال برای کشور رخ میداد. بنابراین هر نوع فراکسیونسازی و رقابتی به معنای سازندگی نیست، معتقدم جریان اصولگرا تنها نوع غیر مفید رقابت را دنبال میکند، آنچه که منشا قضاوت اولیه میشود رفتاری است که تا حالا دیدهایم اما باز باید امیدوار بود که چنین اتفاقی نیفتد و ما شاهد رخدادهای سازنده تری باشیم.
یکی از انتقاداتی که به مجلس دهم وارد میشد نوع قدرتی بود که رئیس مجلس داشت، در همین شورای سران قوا نیز ظاهرا تنها او و دوسه نماینده دیگر در جریان موضوع افزایش قیمت بنزین بودند و یا نوع رفتاری که در مجلس نهم از سوی او در تصویب برجام صورت گرفت هم یادمان هست، از همین رو اکنون منتخبین مجلس یازدهم یکی از تلاش هایشان را کم شدن اختیارات و نقش رئیس مجلس نسبت به سایر نمایندگان میدانند و اینکه رئیس مجلس نباید خود را تافتهای جدا بافته بداند، فکر میکنید این تلاش چه قدر به جایگاه واقعی مجلس و نمایندگان آن کمک خواهد کرد؟کاهش اختیارات رئیس مجلس باعث قدرت مجلس و نمایندگانش میشود؟
مشکل مجلس کاهش یا افزایش قدرت رئیس مجلس نیست. مشکل مجلس این است که به گونهای فرآیندها شکل گرفته و از بیرون مجلس بر آن اعمال مدیریت میشود که عملا این جایگاه را تحت الشعاع قرارداده است. مجلس وقتی جایگاه و شانیتش کاهش پیدا کند و از بیرون هم به آن فشار بیاید و بعضا مدیریت شود دیگر چه فرقی میکند رئیسش چگونه باشد و اختیارات داشته باشد یانه. رئیس مجلس هم تحت همین فرآیندها روی کار میآید و عمل میکند. بنابراین اختیارات رئیس مجلس کاهش هم بیایند با وجود چنین فرایندهایی هیچ اتفاق خاصی برای شانیت مجلس نمیافتد. برای آنکه یک مجلس در تراز مردم باشد اولا باید فرآیند نظارت جلوی ورود نیروهای توانمند و شجاع ر ا سد نکند. طبیعتا عدم ساختار مناسب نمایندگان را منفعل کرده و آنها را تبدیل به کسانی میکند که صرفا مرعوب باشند.نیروهای توانمند هم که امکان ورود پیدا نمیکنند. آن وقت مجلس یک مجلس منفعل خواهد بود که کارآمدی لازم را ندارد و از بیرون هم به انواع مختلف برای مجلس مشکلات زیادی ایجاد میشود. از سویی ما در گذشته یک شورای نگهبان داشتیم که مصوبات مجلس را بررسی میکرد اما در حال حاضر چند فرایند دیگر به این سیستم اضافه شده است، سیاستهای کلی یک فرآیند است. شورای نظارت مجمع تشخیص یک فرآیند شده است، خود مجمع تشخیص یک فرایند دیگری است، غیر از اینها فرآیندهای بیشتری نیز هست که به انحای مختلف مجلس با آنها روبهروست و برای تصویب قوانین باید از آنها عبورکند. بدیهی است که در یک چنین شرایطی موضوع قدرت رئیس مجلس به شدت موضوع حاشیهای و نه چندان مهمی است.
در اواخر مجلس دهم، اصلاح قانون انتخابات و اصلاح انتخاب حقوقدانان شورای نگهبان اگرچه به تصویب مجلس رسید اما مشخص بود که با موضع گیری شورای نگهبان به سرانجامی نمیرسد، با توجه به اینکه مجلس یازدهم خود را صاحب اختیار تر میداند فکر میکنید میتواند برای این دو قانون کاری کند؟
مجلس یازدهم اگر که در راستای تضعیف بیشتر همین قانون موجود انتخابات بیشتر عمل نکند ما باید خدارا شکر کنیم. تجربه نشان داده مجلس وقتی که تماما اصولگرا میشود در راستای تضعیف قانون انتخابات و تقویت انواع نظارتها پیش میرود هر وقت هم نوبت به اصلاحطلبان میرسیده که کاری برای این موضوع کنند، اصولگرایان هیچ حرکت اصلاحی برای این قانون را برنمیتابیدند. برای همین باید دعا کرد که مجلس یازدهم در راستای قانون انتخابات هیچ گامی برندارد تا وضع بدتر نشود وگرنه ما یک گام پسرفت بیشتر
خواهیم داشت.
دوران اصلاحطلبان تمام شد. امروز با تغییراتی که در شورای عالی اصلاحطلبان رخ داده و استعفای موسوی لاری از این شورا روبهرو هستیم و از سویی تاکید بر نئواصلاحطلبی و بازسازی این جریان. به نظرتان شورای عالی باید به چه سمت سویی برود؟
اگر شما از سال 92 به بعد را نگاه کنید متوجه میشوید که این سازو کارهای اجماعی و فراگیر در هر دورهای که به یک انتخابات ملی منتهی میشد متناسب با شرایط اصلاحات، تغییر میکرد و سازو کار جدیدی شکل میگرفت. دو فرآیند اصلی نیز بر روند شکلگیری این ساختارها حاکم بوده است؛ یکی آنکه سعی شود این ساختارهرچه بیشتر فراگیری داشته باشد و دیگری اینکه این ساختار هرچه بیشتر با اجماع، تصمیم گیریها و برنامه هایش پیش رود. هیچ وقت نبوده که یک ساختار برای تمام یک دوره تداوم داشته باشد. شما در همان سال 96 هم تجدیدنظرهای جدی در سازو کار اصلاحطلبان میبینید، مطالعاتی شکل گرفت، نظر سنجی شد، آسیبشناسی روی ساختارهای قبلی صورت گرفت و بالاخره ساختار جدیدی صورت گرفت. الان هم همین طور است در پایان انتخابات اسفند اکنون دوره آسیب شناسی و همین طور رسیدن به راهبردهای جدید با توجه به اقتضائات جدید و رسیدن به یک ساختار مناسب است. اصل ماجرا نیز همین است در هر زمانی که یک ساختار دورانش پایان میرسید و قراربود یک ساختار جدید شکل بگیرد انواع و اقسام نظریات بیان میشد. دربین اصلاحطلبان به دلیل تنوع فکری که در جای خودش یک حسن است نظریههای مختلفی مطرح میشود اینها طبیعی است و در فضای عمومی چکشکاری و بررسی میشود در بین احزاب نظریات به جمع بندی میرسد تا به راهبرد و ساختار مشخص جدید برسیم. شما اگر به سالهای گذشته هم برگردید در آستانه شکلگیری ساختارهای جدید، نقدها و اعتراضات و آسیب شناسیها را میدیدید. اما اکنون به دلیل شکلی که در جامعه به وجود آمده شرایط وخیمتر است، نارضایتیهای گسترده که خودش را درانتخابات اسفندماه نشان داد و ما حداقلی ترین میزان مشارکت تاریخ انقلاب را داشتهایم دلیلی برهمین موضوع است. این شرایط اصلاحطلبان را تحت الشعاع قرارداده است، برای همین هم نقدهای امروز اصلاحطلبان با گذشته متفاوتتر است اما به نظر میآید ظرف ماههای آینده رویکردها شفاف تر و نسبتا اجماعی شود.
میگویند رهبری اصلاحطلبان جایگاه خودش را ازدست داده است به نظرتان این بیانگر چیست؟
در حال حاضر یک مغالطه بزرگی رخ داده و آن اینکه انفعال مردم به ناکارآمدی دولت و بعدهم اصلاحطلبان تقلیل داده میشود. گفته میشود که چون اصلاحطلبان باعث روی کارآمدن این دولت شده اند، پس اصلاحطلبان مقصرند و باعث مصائب کشورند. اما اینها مغالطه است. قطعا دولت اشتباهات زیادی داشته است که بیش از همه این اصلاحطلبان بوده اند که این ایرادات را نقد کردهاند و همچنان هم میگویند. متاسفانه دولت در برخی مسائل نتوانسته از وظایف خودش بربیاید و این امر به کشور آسیب زده است اما دلایل اصلیتر و مهمتر ازدولت و اصلاحطلبان داریم و آن سیاستهای غلط و نادرستی است که سالیان سال است جریان دارد. ازسویی مسائلی مثل موازیکاریها را داریم که در کاردولت ایجاد مشکل کرده است. اینها مسائل مهم کشور است که سالیان سال وجود داشته است و بالاخره تداومش باعث میشود که هردولتی که بر سر کار میاید با این مشکلات دست و پنجه نرم کند و مجبور بشود با آن بسازد. نتیجه نهایی آن، نا کارآمدیهایی است که در کشور به وجود آمده است و محصول این است که نه کارها آن طور که باید پیش میرود و نه گشایشهایی ایجاد میشود. بنابراین اگر توجه ویژهای به این موضوع نشود ما شاهد فرآیند پرچالشیتری خواهیم شد و به این نکته توجه نمیکنیم که مسائل چیست و مسائل را به اینکه مثلا اصلاحطلبان یا دولت مقصر وضعیت کنونی کشورند، تقلیل میدهیم، چیزی که اصولگرایان تلاش دارند تا آن را به جامعه القا کنند. اما جامعه
نگاهش گستردهتر ازاین است. آنچه که باعث عدم مشارکت در انتخابات شد، نه فقط عملکرد اصلاحطلبان بلکه عملکرد مجموعهها بوده است و نمیتوان تلاش کرد تا آدرس غلط داد. باید واقعبینانه نگاه کنیم.
درنهایت میشود از پاسختان اینطور استنباط کرد که میپذیرید رهبری اصلاحات کاریزمای سابق راندارد؟
باید به گذشته برگردیم و وقایع را ببینیم. در سال 90 و انتخابات مجلس شبیه همین انفعال و سرخوردگی گستردهای که ناشی از سال 88 در مردم به وجود آمد، آن موقع هم بود و وضعیت مشارکت مردم هرچند به مانند سال 88 نشد اما دیدیم چگونه بود. با این حال در همان دوره وقتی رئیس دولت اصلاحات در دماوند رای داد، از پایان اصلاحات و رئیس دولت اصلاحات سخن گفته شد. ولی ظرف کمتر از دوسال تحولاتی در جامعه رخ داد و فرآیندهایی شکل گرفت که همان شخصیت از چشم مردم افتاده سال 90 هم در سال92 و هم با تکرار میکنم خود در 94 تعیینکننده انتخابات شد. بنابراین نمیتوان چیزی را در آینده پیش بینی کرد. همواره فرازو نشیبهایی به وجود میآید که علت چند بعدی دارد و همین موضوع باعث میشود که نتوان آینده را پیش بینی کرد. اما جدای از دهههای اخیر اساسا جوهره مردم ایران این است که خواهان اصلاحات و آرامش هستند و دنبال این هستند تا آموزههای اصلاحی محقق شود.
برای 1400 دو نگاه در میان اصلاحطلبان وجود دارد؛ گروهی که معتقدند باید بلافاصله برای ریاست جمهوری آن سال اقدامی انجام دهند و عدهای که میگویند با توجه به تجربه اسفند 98 وعلم به اینکه اصلاحطلبان بازهم شکست میخورند نباید وارد انتخابات شد.
ماههایی که در آن قرارداریم ماههایی است که انواع نظریهها بیان میشود و هیچ یک از این نظریهها به معنای تصمیم اصلاحطلبان نیست. باید با تبیین نظریات و روشن تر شدن موضوع، سیاست خود را مشخص کنیم اما بخش دیگری از نوع این تصمیمگیری بستگی به این دارد که شرایط کشور در ادامه به کدام سمت و سو سوق پیدا میکند. آیا ساختار کشور در بخشی از سیاستهای ناکارآمد تجدید نظر میکند یانه، این نکته مهمی است، که رویکردهای آینده را مشحص میکند.
-
چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۹:۴۴
-
۷۰ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/128449/