سرمقاله وطن امروز/ در مذمت تلاش دولت برای جلب ترحم
نوشتارها
بزرگنمايي:
راه ترقی - وطن امروز / « در مذمت تلاش دولت برای جلب ترحم » عنوان ستون "نگاه" در روزنامه وطن امروز به قلم امیر استکی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
افرادی که ایدههایشان شکست میخورد، اگر به خود بازگردند و به واکاوی آنچه به شکستشان منتهی شده است بپردازند، آبرومندترند اما اگر سعی کنند عامل شکست خود را در جایی غیر از عملکرد خویش بیابند، در این وضعیت انسانها ترحمبرانگیز میشوند. کسی که زیاد ناله کند و جلب ترحم دیگران را بپسندد، خوار و بیمقدار خواهد شد. اصول کار گداهای حرفهای هم عمدتا همین جلب ترحم است که با توسل به ترفندهای نخنما یا حتی خلاقانه رخ میدهد.
گداصفتی در صورت جمعی یعنی همین تلاش برای جلب ترحم و اثبات ضعف، فقر، نیاز، بیچارگی و مظلومیت! این وضعیت اما یکباره ایجاد نمیشود. عزت نفس یک شخص یا ملت یک شبه متلاشی نمیشود ولی اگر در سراشیبی افتاد تا دریوزگی و التماس راه زیادی نخواهد بود. اعتماد به نفس چه زیاد و چه کمش میتواند ابتدای چنین راهی باشد.
یک کشور هم میتواند دچار چنین حالتی شود. همین 3-2 روز پیش بود که یک خواننده زن افغان از کشورهای عضو ناتو خواست کشورش را ترک نکنند، چون اگر بروند افغانستان درگیر جنگ داخلی میشود، البته افغانستان مسأله ما نیست ولی دیدن چنین وضعی برای آن هم البته پسند هیچ مسلمانی نخواهد بود. سیاست در معنای کلانش کار افغانستان را به جایی رسانده است که افغانهای طبقه متوسط گمان میکنند با التماس و خواهش میتوان اعضای ناتو را به ماندن مجاب کرد. اگر چه درست حدس زدهاند و وضعیت کشورشان حتما خراب خواهد شد اما خفتی بیش از این نیست که انسان نتواند متوجه این باشد که در سیاست بینالمللی رفتار هیچ کشوری به اخلاق و عواطف گره نخورده است و این کشورها و ناتو به ضرورتی که مربوط به منافعشان و محاسبات مربوط به آن بوده به افغانستان آمدهاند و ابدا دلشان برای ملت به واقع زجرکشیده افغانستان نسوخته بود. حالا هم اگر همان منافع اقتضا کند، از افغانستان میروند و حتی با طالبان دست دوستی داده و حتی اگر لازم باشد افسار مرکب بیرمق قدرت را به دستشان هم خواهند داد. طرفه اینکه همین قدرتهای غربی و در رأسشان آمریکا بارها اعتراف کردهاند در دهههای گذشته به ضرورت منافعشان و برای مقابله با شوروی، به فکر تأسیس طالبان افتادند و بعدتر تا وقتی که این گروه به عملیات تروریستی در دل خاک آمریکا مبادرت نکرد هم ابدا جز در مقام حرف، مخالفتی با آن نداشتند و چه کسی است که نداند که این گروه در دوران طولانی تفوقش بر افغانستان چهها که نکرد و چه خونها که نریخت و هیچ کس هم در دنیای غرب ابدا مشکلی با آن نداشت. نکته جالبتر هم اینکه این روزها آمریکاییها از حصول توافق صلح با طالبان در آینده سخن میگویند و نتیجه عجز و التماس افغانهایی که سبک زندگی غربی خود را با رفتن آنها و ناتو در خطر میبینند جز نالههایی ترحمبرانگیز چیز بیشتری نخواهد بود. وضعیت ترحمبرانگیزتر هم این است که به کسی التماس کنی که کارهای نیست، حضورش دلیل دیگری دارد و ارادهاش معطوف به اخلاق و مروت نخواهد بود. ملتی که به این روز رسیده است را فقط اراده خداوند آن هم از راه اتکا به خود نجات خواهد داد.
اما در ایران ما چه؟ کشوری که سالهاست تحت فشارهای گوناگون سیاسی، امنیتی و بویژه اقتصادی است. با مقاومت موثر کشور در برابر فشارهایی که روز به روز بیشتر و بیشتر میشود، تعدادی از ایرانیان به غرب گریخته و شوربختانه تعدادی از نخبگان سیاسی درونی را به نوعی التماس دچار کرده است. خارجنشینان در رویای حمله نظامی آمریکا به ایران و تقدیم دودستی قدرت سیاسی به خود در فردای فرو نشستن جنگند و نخبگانی هم از داخل میپندارند که با فرستادن سیگنال تسلیم میتوانند فشارهای آمریکا را کم کنند. برای ملت ما این زنگ خطری بزرگ است. این ابتدای همان راهی است که از آن سخن گفتیم.
مذاکره قهرمانانه و با رویکرد فعال البته با این رویکردها تفاوت اساسی خواهد داشت اما در حال حاضر امکان آن نیست. حمله دشمن باید خنثی شود تا به این نتیجه برسد که نهایت فشاری که وارد کرده هم موثر نبوده است. اینجاست که به این جمعبندی میرسد یکی از قدرتمندترین ابزارهایش دیگر کارآیی نخواهد داشت و تازه اینجاست که ما میتوانیم به مذاکره فکر کنیم. اما در میانه فشار بیامان دشمن، ناله کردن جز افزایش فشار نتیجهای نخواهد داشت. آقای جهانگیری، معاون اول رئیسجمهور هم از همان نخبگان داخلی است که گمان میکند نالههایش در تریبونهای عمومی دل دشمن جرار را به رحم خواهد آورد. اینکه از فشرده شدن همه گلوگاههای اقتصاد کشور در تریبون عمومی سخن بگویی، اینکه تاکید کنی تحریمهای آمریکا توانسته به اهدافش که همین بستن گلوگاههای اقتصاد کشور است، برسد تنها تاثیری که خواهد داشت رساندن آمریکاییها به این جمعبندی است که موفق شدهاند و عنقریب است که پرچم تسلیم از تهران برافراشته شود. بعد از این، فعل و انفعالاتی که رخ خواهد داد دیگر مذاکره نیست، بلکه رابطهای یکطرفه برای پذیرش شروط برنده توسط بازنده است. این دوستان ابدا فکر نمیکنند که در دور قبلی مذاکرات که منجر به برجام شد، با اینکه یک کارت ارزشمند به نام برنامه هستهای در دستانشان بود، چه دستاوردی داشتند که حالا و در اوج فشارها با دستانی که از همان کارت هستهای هم به دنبال اقدامات یکطرفه ایران خالی شده است، خواهند داشت؟ کارتهای ایران برای مذاکره در این شرایط چیست؟ عجز و التماس و ناله؟ یا توان موشکی و قدرت نامتقارن منطقهای؟ این عزیزان هیچ فکر کردهاند کشوری که دهههاست نمیتواند تسلیحات متعارف بخرد، اگر اتکایش به توان موشکی دفاعیاش تضعیف شود، به چه حریف آسانی برای حتی کشورکهای خلیجفارس تبدیل خواهد شد؟ این ناتوانی در فهمیدن ماجراست یا چیزهای دیگر؟ قاتل کشور در این شرایط 2 رویکرد غلط است؛ رویکردهای صفر و صدی ما را به قهقرا خواهد برد؛ اینکه کودکانه بیندیشیم میتوانیم مانند کرهشمالی جزیرهای دور افتاده از جهان بسازیم، و همین که فکر کنیم با تسلیم بیقید و شرط و مذاکره خوشبینانه میتوانیم به سرعت کشورمان را به ژاپن دنیای اسلام تبدیل کنیم و دولتهای خارجی پشت در کشور برای سرمایهگذاری و کمک به پیشرفت و آبادانی ایران و ورودش به جمع کشورهای توسعه یافته صف خواهند کشید. این تصویر ساده که به رویایی کودکانه شبیه است به واقع همان چیزی بود که به برجام ختم شد. ایران سال 92 شاهد به قدرت رسیدن نخبگانی بود که با همه ادعایی که درباره فهم جهان و مناسبات حاکم بر آن داشتند اما در مقام عمل به توافقی پای نهادند که الزامات طرف مقابل در آن وابسته به رعایت اخلاقیات بود! این بزرگان شاهکاری آفریدند که نقض آن کشور را به شرایطی سختتر از روزهای قبل از انعقادش فرو کشید. برجام چنان بود که باعث ضربهپذیرتر شدن کشور در برابر تحریمهای هوشمند آمریکاییها شد، آن هم نه فقط به خاطر مفادش، بلکه بهخاطر اعتقاد بیحد و دور از احتیاطی که دولت جناب روحانی به آن و نتایج چشمداشتیاش داشت. باید متوجه بود که این دنیا گود زورخانه نیست که اگر حریف متوجه ضعف و اقرارت به شکست شد، از مبارزه دست بکشد و به تو رحم کرده و رهایت کند. خیر! همانگونه که در طبیعت شیر در دریدن شکاری که از فرار خسته شده و سرعتش را کم کرده است تردید نخواهد کرد، در عالم انسانها و بویژه در سطح بینالمللی هم کسی در دریدن کشورت تردید نخواهد کرد.
آن عجله آشکار، ذوقزدگی بیحد و سخنان نسنجیدهای که در ماههای منتهی به برجام میدیدیم، برخاسته از همین نگاهی است که از آن سخن گفتیم. آنجا که آب خوردنمان را هم به آینده توافق هستهای وابسته میدانستیم، باید منتظر چنین روزهایی هم میشدیم. و حالا دوباره عدهای از درون بدون درس گرفتن از عاقبت آن سادهاندیشی به دنبال آماده کردن اذهان برای تکرار همان حماسهاند. چرا باید یک مقام ارشد مانند جناب جهانگیری در تریبون عمومی چنین حرفهایی بزند؟ این نالهها برای چیست؟ علاوه بر تلاش برای برعهده نگرفتن عواقب عملکرد اجرایی ضعیف دولت- خاصه در فقرات دلار 4200 تومانی و بنزین 3000 تومانی- دلیل دیگر اینچنین اظهاراتی همان ضعف و زبونی و تصور سادهلوحانهای است که به میل بیپایان برای جلب ترحم خارجیها و خاصه اروپاییها منجر شده است. آقایان فکر میکنند دوام قدرت در میان کاست سیاسیشان به چنین چیزهایی گره خورده است؛ مثل جناب ظریف که از طرفهای غربی میخواست برای برنده نشدن تندروها در تهران نرمش بیشتری از خود نشان دهند و چشمداشتشان از مذاکرات را طوری معرفی کنند که با پروپاگاندای این حضرات در درون ایران تعارض نیابد. آنها هم البته که تلاش میکردند تا جریان انتخاب مجدد چنین نخبگانی مخدوش نشود و نشان دادن روی واقعی و جرار خود را به کمی بعدتر موکول کنند.
سخن آخر اینکه راه پیش روی ما پیچیدهتر از این حرفهاست. راهی که هر چه باشد از مقاومت برای تغییر زمین بازی، شروع خواهد شد. ثبات درون و بازتعریف بعضی مفاهیم و ارزشها در کنار از میدان به در کردن سادهلوحان پیشنیازهای هر راهی است که بخواهیم در تعامل با جهان در پیش بگیریم. در غیر اینصورت خدای ناکرده دیر نخواهد بود که ما هم مانند افغانهایی که در ابتدای سخن گفتیم به التماس و خواهش رو بیاوریم تا نظم یکی دو سه استان مرکزیمان برقرار بماند.
-
شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۸:۱۱
-
۷۰ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/88317/