جامعۀ رنگارنگ، هوای دو رنگ
فرهنگ و هنر
بزرگنمايي:
راه ترقی- جامعه انسانی متکثر است. انسانها رنگارنگ و پیچیدهاند. به تنوع و
پیچیدگی انسانها، تفسیر و داوری از جهان و جامعه وجود دارد. تنها کسانی
جامعه را سادهسازانه تکرنگ یا دورنگ میبینند، که عینک نگاه پیشینی و
ایدئولوژیک بر چشم زده باشند. چشمها را اگر از حُب و بغضهای پیشینی و
شخصی بشوییم، رنگهای بسیار میبینیم. بسیار رنگهایی که شاید خوشایند ما هم
نباشند، اما وجود دارند. بیرون از مرزهای دوست داشتن یا نداشتنِ ما،
هستند. حاضرند. واقعیاند. ما به عنوان یک مشاهدهگر حقیقی مجاز نیستیم
چشمانمان را بر آنها ببندیم. مشاهدهگرانِ خودفریب نبییند، اما مایی که
ادعای روایت راستینِ جامعه و آیینگیِ شفاف و بیدخل و تصرفش را داریم، باید
پذیرا و بازتابدهنده رنگهای گوناگونی که میبینیم باشیم و نگوییم که نه،
انشاءالله گربه است!
پس اگر واقعیت جامعه رنگارنگ و به بیان قرآن «و جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا»
است، چه میشود اگر در یک هوای دوقطبی و یک اتمسفر رادیکال، انسانها را
در تکرنگی یا نهایتا دورنگی بگنجانیم؟ دوقطبی بودن چه بلایی بر سر جامعه
متنوع و متکثر میآورد؟ پرسشی که سببسوز و غمناک و تاسفبار است.
وضعیت پروکروستِسی
در یک هوای دوقطبی، انسانها به خط میشوند. برچسبهای دوگانه از پیش
برای خوردن بر پیشانیها آماده است. کسی نباید تخطی کند. کسی نباید در
میانهها گام بردارد. مواضع به خیال خود به آسانی فهم میشوند و در
دستهبندیهای از پیش معین قرار داده میشوند. تنوع و تکثر محکوم و
قالبهای قبلی، معین و مصوب است. افراد و موضوعات و مفاهیم و ساختارها، یا
بر زمینند، یا بر آسمان. یا فرشتهاند یا شیطان. یا معصومند یا گناهکار. یا
وابستهاند یا مستقل. یا آزادهاند یا اجیر. یا خاموشند یا فریادگر. یا
شریفند یا پست. یا بینایند یا کور. یا خائنند یا خادم. یا ماندلایند یا
هیتلر.
معیار این دستهبندی و نامیدنها هم همان قالبهاست. همه باید در
همانها جا شوند و بقیه صفات را پیشاپیش اخذ کنند. معنا ندارد کسی بیرون از
این قالبهای ریخته شده ادعای رایی قالبشکن داشته باشد. از قضا حقیقت
برای هر کدام از طرفین متضادِ قطب، شفاف و با وضوح، معلوم و قابل دستیابی
است و شکی در آن روا نیست. تفاوت در تعیین مصداق است، اشتراک در وضوح و
قطعیت. هر کس هم نخواهد وارد این دوگانه شود، از سوی هوای دوگانه و دوقطبی
به سویی یکی رانده و کشانده میشود. جالب آنکه دو سوی دوقطبیِ متضاد در عین
تقابل، در این راندن مشترکند و در تقلیلِ تنوع به یکی از دو قطبها وحدت
رویه دارند. هر دو هم در عین مقابله، با هم حافظ و پاسبان تداوم این هوایند
و شالودهشکنان را طرد میکنند. وضعیتی شبیه اسطوره یونانی پروکروستِس
و تختش. راهزنی غول پیکر که در کنار جادۀ آتن مینشست و رهگذران را به
بهانه میهمانی به خانه خود میبُرد و بر تخت خود میخوابانید. میهمان اگر
از طول تخت کوتاهتر بود، او را آنقدر میکشید تا اندازه تخت شود. اگر هم
از طول تخت بلندتر بودند، از بدن و پایشان میبُرید تا اندازه تخت شوند!
واقعیت متنوع انسانی اما تن به این دوگانهسازی پروکروستسی، چه از سوی
خود افراد جامعه و چه از سوی حکومتها نمیدهد. به ویژه کسانی که به
دشواریِ معرفتی وصالِ به حقیقت آگاهند و ذهنهای پیچیدهتر و پرهیزگاریهای
اخلاقیِ بیشتری دارند. از آن طرف هوای دوقطبیساز هم به حکم سادهسازی و
قاطعیتش، به این آسانیها دست از سر نپذیرندگان دوگانهها برنمیدارد. این
تسلیمنشدنِ دو طرفه، عاقبتش چه میشود؟ هیاهو، نزاع، پرخاش، خشونت، توهین،
هجوم، حمله، نشنیدن، نایابی تامل، برچسبزدن شتابزده، داوریهای نادرست،
تصورهای غیرواقعی و تصمیمهای نادرست.
برای مثال، فرض کنیم کسی باور دارد که دنیای طعمِ میوهها تنها تُرش و
شیرین است. پس میوههای ترکیبی یا بیرون از این دو طعم بیمعناست. یعنی همه
لابد عین آلو و انار یا تُرشند یا شیرین. طعمهای دیگری مثل تلخ یا شور یا
مَلَس یا گَس بودن نمیتوانند جزو میوهجات تصور شوند. پس اگر میوهای گَس
بود، چنین شخصی بلافاصله یا در مزمره کردن خود شک میکند، یا خورندۀ دیگر
را دروغگو مینامد یا فروشندهاش را متهم میکند که جنسش مانده و فاسد است.
اما پاسخ دقیق، اخلاقیتر و معرفتشناسانهتر این است که جهان طعمها به
ترشی و شیرینی محدود نیست.
این منظر را به تمامی احوالات جامعه باید تعمیم داد. انسانها را باید
به دور از دستهبندیهای قبلی دید، شنید و به قضاوت بعدی نشست. باید تن به
مشاهده متنوع خودمان بدهیم. نه اینکه مشاهده متنوع خودمان را به زور
نامتنوع کنیم. در این صورت خواهیم دید، انسانها چقدر بیرون از
تقسیمبندیهای ذهنی و رادیکال جامعۀ دوقطبی هستند. پس نمیشود همه را به
یک چوب راند.
اثر اخلاقی چنین نگرشِ تکثرپذیری، رواداری، عدالت و انصاف، تحمل، خشونت
صفر یا حداقلی، گفتوگوی حداکثری و کنش معقول و زیست مسالمتآمیزِ تاحدممکن
است. درهای گفتن و شنیدنی حقیقیای با این نکته معرفتی باز میشود که
پیشاپیش بسته بود. که پیشاپیش برچسبِ شناختهشده را سریعاً بر پیشانی مقابل
میزد. اما حالا پس از شناختِ غیردوگانه، خواهیم دید که گنجایش جیبهای
همۀ ما برای همراه داشتنِ قبلی آنهمه برچسب متنوع، بسیار کم است. اینکه
قبلاً ما واقعیت پیچیده را چقدر ساده و راحتالحلقوم کرده بودیم.
شکستن قطبها، وظیفه حقیقتجویان
وظیفه انسانهای اخلاقی و حساس به حقیقت و عدالت، در هوای دوقطبی شکستن
قطبها است. بیان بیپروا و شجاعانه مواضع و تفسیر غیرکلیشهای خود از
واقعیت است. دعوت به گفتوگو و نمایش منظر متنوعِ انسانهایی است که لزوما
در چارچوب قطبهای محدودِ تعریف شده در هوای دوقطبی نمیگنجند. وابسته هم
نیستند و تنها بیرون از دستهبندی کلیشهای ذهنی و قطبی و رادیکال مایند.
پس تفاوت نظر و عملشان، به معنای قرار گرفتن در دسته بندی یکی از قطبها
نیست. این نکته پیششرط اخلاقی رفتار کردن و خشونت نورزیدن کلامی و عملی در
قبال دیگران است.
این نکتۀ تکمیلی هم در خور گفتن است که در میانهها گام برداشتن و لزوما
نگنجیدن در کلیشههای هوای دوقطبی، به معنای ذبح حقیقت، نسبیگراییِ
عافیتجو و بهانهتراشی برای بیعملی و بینظری نیست. این نکته تنها به
معنای به رسمیت شناختن عمل و نظرهایی بیرون از کلیشههای دوقطبی است. به
معنای آن است که در نسبت با وقایع، میشود در عین پاسداشت حقیقت و عدالت و
اخلاق، نظری متفاوت و تاکتیکی متنوع از قطبها داشت. چرا که فیلِ حقیقت
اینقدرها مطلق و واضح و قطعی و کامل در چنگ ما نیست و چه بسا دیگرانی
همدغدغه با ما، قصهها را از زاویه دیگری ببینند. در اینجا تنها دشمنانّ
حقیقت و عدالت و مدارا و انصاف و برادری که به نظر جمع متعارفی از عُقلا
رویکردشان قابل دفاع و تاویل نیست، از این حلقۀ «بردباری و تحمل تنوع»
بیرونند. چرا که سخن ما از نورهای متنوع بود، نه تاریکیهای یکرنگ و سیاه و
محکوم. هم هوای دوقطبی محکوم است، هم هوای هرجومرج در شناختن رنگ. اقتضای
همان سخن که با همه باید مدارا کرد، جز با دشمنان مدارا. با همه گفتوگو
کرد، جز با دشمنان گفتوگو. با همۀ دوستداران رنگارنگ منشور نور، نه با
پاسبانان تاریکی و یکدستی که با مدارا و بردباری غریبهاند.
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/94784/