شاعرانه/ تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
چهارشنبه 12 آذر 1399 - 20:32:49
|
|
راه ترقی - آخرین خبر /برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست هوشنگ ابتهاج
http://www.RaheNou.ir/fa/News/200099/شاعرانه--تا-آئینه-رفتم-که-بگیرم-خبر-از-خویش
|