راه ترقی
رویاهایی که روی دار بافته می شود
یکشنبه 25 آذر 1397 - 2:40:01 PM
ایرنا
راه ترقی- سرنوشتی به مبهمی آبی روان که نامعلوم می گذرد؛ انتظاری به سرگردانی موج های بی حاصل، نگاه هایی حلقه زده بر در و باروی بلندی به نام زندان که کی کسی از پشت این در به دیدنش می آید.
مادری که تا نام دخترش را می آورد، اشک هایش امانش را می برد؛ زنی که ترس از رفتن همسر و به هم خوردن زندگی زناشویی اش دارد و دختری که خود را با کتاب سرگرم می کند تا از پشت کتاب هایش بتواند فریاد بکشد این کتاب حتی می تواند به زبان خارجی هم باشد.
یکی در آشپزخانه خود را سرگرم می کند و همه خیال های خود را به دست بخاری می سپارد که از دیگ غذا بیرون می زند؛ یکی خود را در کلاس های نهضت سوادآموزی تا شاید از این طریق خودشناسی بیاموزد و آن دیگری با نقاشی و کشیدن عکس هایی زیبا و تصویرهایی از رهایی. راستی رهایی چند قدم با آنها فاصله دارد خصوصا آنانی که به جرم قتل در زندان نسوان شهرری هستند؟

در ادامه سلسله بازدیدها از زندان های استان تهران این بار قدم بر زندان شهر ری می گذارم تا برای سومین بار در این فضا قرار بگیرم. با عکاس همراهم به سمت ندامتگاه نسوان شهرری می رویم راننده به طور دقیق محل زندان را نمی شناسد با جستجویی ساده در اینترنت، آدرس را پیدا می‌کینم، جاده قرچک و دوربرگردانی که نگاهت را به سمت زندان زنان برمی گرداند. اگرچه دوبار قبلا به همراه بنیاد تعاون زندانیان از این ندامتگاه بازدید کرده ام اما گویی برای نخستین بار است می خواهم به زندان زنان بروم.
از مسافت زیاد راه و خستگی آن که بگذریم، در آبی و سفید رنگ زندان توجهت را به خود جلب می کند اگر چه در بسیار بلند و جنس آن ضخیم است اما رنگ های آبی و سفید آن، زندگی و امید به آینده همراه با آرامش را در ذهن تداعی می کند. با این امید وارد محوطه می‌شوی که نیمه بالای در که شبیه میله های زندان است، همه این تصویرهای زیبا را از ذهنت پاک می کند.
کاش می شد در همان تفسیر رنگ آبی که رنگ دریا و آسمان است و رنگ سفید که رنگ صلح و آرامش است، زندگی کرد و به بلندی در، جنس ضخیم آن و بارویی با برج های دیده بانی که فکر فرار را هم از سرت می پراند، نیندیشید.
از آنجا که هماهنگی ها از قبل با اداره کل زندان های استان تهران انجام شده بود، با استقبال خوبی مواجه و به همراه یکی از مسئولان زندان وارد محوطه ندامتگاه می شویم. اگرچه این بانوی بزرگوار طبق وظیفه اش پا به پای ما می آمد تا از جایی که نباید تصویربرداری و با کسی که نباید مصاحبه نکنیم اما این در وجود و ذات خبرنگار است که پاسخی برای چراهای شکل گرفته در ذهنش بیابد و همین تا حدودی موجب اختلاف نظر ما شده بود.

* سال 90 آغاز فعالیت زندان زنان شهرری
زندان زنان شهرری از سال 90، پس از سیاست های سازمان زندان ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور و قوه قضاییه مبنی بر مستقر شدن زندانیان زن در یک جا، آغاز به کار کرد. البته تعداد محدودی زندانیان امنیتی زن در اوین و رجایی شهر هستند.
اینجا قبل از سال 90 مرکز نگهداری معتادان بود اما امروز ویژه زنان است و متهمان و محکومان از همه نوع جرایم (جز تعدادی جرایم امنیتی) در این زندان به سر می برند.
مددجو با ورود به زندان نسوان شهرری، پس از انجام کار پذیرش، تشخیص هویت و انگشت نگاری، توسط پزشک معاینه می شود. موارد بیماری به ویژه دیابت در پرونده شخصیت مددجو ثبت می شود که به گفته معاون فرهنگی زندان زنان شهرری یک مددجو با پنج میلیون بدهی وارد این زندان شد که یک بیمار دیالیزی بود و خوشبختانه با کمک خیرین و با همت ستاد دیه در کمتر از 10 روز بدهی مالی او پرداخت و آزاد شد.
در قرنطینه زندان چند تیم پزشکی و مددکار حضور دارند و مددجو معمولا سه تا هفت روز نخست در قرنطینه می ماند.
معاون فرهنگی زندان که همپای ما می آید، با ارائه توضیحاتی می گوید: وقتی مددجو وارد می شود، تلفن در اختیار او قرار می گیرد تا با اختیار کردن کفیل یا سند بتواند آزاد شود در غیر این صورت در اینجا می ماند. مددجو بر اساس سن و نوع جرمش پس از قرنطینه به بندها منتقل می شود البته با توجه به بالا بودن تعداد عناوین مجرمانه همه را نمی شود از هم مجزا کرد.
او ادامه می دهد: زندانیان 18 تا 23 سال در یک سالن، اتباع در یک سالن، مادران باردار یا دارای فرزند زیر دو سال نیز در یک سالن مجزا هستند. البته بند مادران یک پزشک متخصص دارد که زنان باردار تحت مراقبت های پزشکی قرار می گیرند و در صورت لزوم مکمل های دارویی به آنان داده می شود.
از سالن قرنطینه که بیرون می آیی، ساختمانی مقابل چشمانت قرار می گیرد که چندین سوئیت دارد و گفته می شود این سوئیت ها ویژه ملاقات زندانیان دارای همسر رسمی است و یک بار در ماه می تواند از این مکان استفاده کند.
از سالنی به سالن دیگر که می رویم، معاون فرهنگی زندان نسوان به توضیحات خود ادامه می دهد: کارهای روان درمانی و درمان مشاوره به صورت خاص برگزار می شود. سیگار کشیدن در فضای باز ممنوع نیست. هر زندانی سه روز در ماه به مرخصی می رود و زندانیانی که در واحد اشتغال مشغول فعالیت هستند، چهار روز در ماه می توانند مرخصی بروند. هفته ای دو روز مهارت های اساسی خانواده توسط اساتید سازمان بهزیستی آموزش داده می شود.
وی می افزاید: داخل هر بند یک قفسه و در هر قفسه 100 تا 200 جلد کتاب وجود دارد که رابط فرهنگی با توجه به علاقه مددجویان نوع کتاب ها را انتخاب می کند. کتاب ها پس از استفاده به صورت گردشی در بندها و سالن ها می چرخد.
این پرسنل نسوان شهرری درباره ملاقات ها می گوید: معمولا اقوام درجه یک حق ملاقات دارند البته ملاقات اقوام درجه 2 و دوستان هم ممنوعیت ندارد به شرط اینکه مددجو هم به ملاقات آنان تمایل داشته باشد.
وی ادامه می دهد: برخی مددجویان، محکومان قرار باز هستند یعنی در یک عنوان اتهامی محکوم شده اند اما در عنوان اتهامی دیگر پرونده آنان هنوز باز است و رای صادر نشده است. اگر تخلفی داخل زندان مشاهده شود، شورای انضباطی زندان موضوع را پیگیری می کند.
بازدید از بندها سخت است و بیشترین دلیل ممانعت بازدید از سلول ها، قید نشدن بازدید از سلول ها در نامه درخواستی عنوان می شود در حالی که قید تهیه گزارش، همه این موارد را شامل می شود. با این وجود در تماس با سازمان زندان ها و زندان های استان تهران این مشکل تا حدودی رفع و اجازه بازدید از سلول ها هم گرفته می شود.

* استفاده بهینه مددجویان از امکانات آموزشی زندان
به سالن عمومی که شبیه مدرسه است، می رویم؛ در اینجا چند اتاق مجزا با میز و صندلی به شکل کلاس درس مشاهده می شود که در هر کلاس رشته ای آموزش داده می شود. رشته هایی مانند کامپیوتر، زبان خارجی، نساجی و نهضت سوادآموزی. مدرسان عمدتا خود مددجویان هستند و اگرچه امکانات در این قسمت در حد فضای بیرون از زندان نیست اما مددجویان سعی دارند از این امکانات حداقلی، بیشترین بهره را ببرند.
مسئول این بخش می گوید: 25 دانش آموز کار و دانش در رشته نساجی و 25 دانش آموز هم در رشته کامپیوتر درس می خوانند. همچنین 30 نفر در طرح جامع نهم هستند (پس از اتمام دوره نهضت سوادآموزی، کلاس نهم عادی را آموزش می بینند).

* به دنبال رهایی در نقاشی های روی دیوار
از این بخش به سالن پرستاری می رویم. سالنی نسبتا تمیز و مرتب و پرستاران هم در حال ارائه خدمات به برخی مددجویان هستند. حالا نوبت دارالقران و نمازخانه است که احکام، روخوانی، روانخوانی، تجوید، مفاهیم، اخلاق و نهج البلاغه به مددجویان آموزش داده می شود و برای مناسبت ها هم برنامه های خاص دارد.
از جایی به جایی دیگر که می روی دیوارهای داخل سالن ها به نحوی خودنمایی می کنند. روی این دیوارها نقاشی هایی است که توسط مددجویان ترسیم شده است. مضمون بسیاری از این نقاشی ها آزادی است. اگر چه رنگ غالب تیره است اما تصور ذهنی نقاش، رهایی است و معمولا نقاشی ها به شکل پرنده در حال پرواز مشاهده می شود که زیر پای پرنده گل است.
به گفته معاون فرهنگی زندان نسوان در هر سالن یک مددکار وجود دارد یعنی به ازای هر 100 مددجو یک مددکار از ساعت 9 تا 14 و 30 دقیقه پرونده ها را رسیدگی و امور اجتماعی آنان را پیگیری می کند.
از باشگاه ورزشی زندان رد می شویم؛ باشگاهی که روزهای تعطیلی اش را به خاطر تعمیرات سپری می کند. البته در هواخوری ها وسایل ورزشی و بدنسازی تعبیه شده است.
معاون فرهنگی زندان می گوید که یکی از همکاران، فوق لیسانس تربیت بدنی است و در باشگاه به مددجویان آموزش می دهد.
قسمت هنری زندان سالن نسبتا بزرگی است و اینجا یک سالن اجتماعات هم دارد که تئاتر اجرا می شود. با ریشه یابی علل وقوع جرم برخی مددجویان، این دسته از مددجویان تئاتر درمانی می شوند یعنی آنان با اظهار ندامت دلیلی را که موجب ارتکاب جرم شان شده است، در قالب اجرای تئاتر بیان می کنند و این روند به برنگشتن این مددجویان به چرخه جرم پس از آزادی کمک می کند.
آموزش گیتار و دف توسط یک مددجو، یکی دیگر از کارهای هنری است که کارکنان حتی این هنرها را از این مددجو می آموزند. اینجا پیشتر مجسمه سازی هم انجام می شد که به دلیل هزینه های بالا متوقف شد.
با یکی از مربیان هنر هم کلام می شوم از علاقه اش به آموزش مددجویان می گوید. این مربی هنر نه یک مددجو، بلکه از کارکنان زندان است که روی گشاده اش بدون اغراق موجب تشویق مددجویان در کسب هنر می شود.
هنگام عبور از بخش هنری زندان، دختری جوان، گوشه در بزرگ ایستاده و با سکوتش جلب توجه می کند. این بانو که به جرم قتل در زندان است (هر چند خود انکار می کند) همه آرزوهایش را در بهترین شکل روی کاغذ به تصویر می کشد و طرح های زیبایی رقم می زند؛ به گفته مقامات زندان بسیاری از نقاشی های روی دیوارها اثر هنری اوست.
کتابخانه مقصد بعدی برای بازدید است. خانم ها کاملا متفاوت با آقایان هستند. از محل زندگی شان گرفته تا محل مطالعه شان. بارها به زندان های مختص آقایان رفته ام. سلول های آقایان چندان تمیز و دلچسب نیست اما خانم ها اینجا سعی می کنند کاملا تمیز و مرتب باشند و در همان چند متر جایی که تخت شان است، کف بند را به بهترین و زیباترین شکل تمیز و تزئین می کنند. کتابخانه هایشان هم فرق می کند. کتاب ها به طور مرتب در قفسه ها چیده شده و چند گلدان گل روی میز مطالعه خودنمایی می کند.
اگر چه کتاب ها عمدتا قدیمی هستند و به روز به نظر نمی رسند، اما حدود 9 هزار و 284 جلد کتاب در این قفسه ها است. روی دیوار کتابخانه برنامه های هفتگی به این صورت نوشته شده است: شنبه حافظ خوانی، یکشنبه خاطره گویی و ضرب المثل ها، دوشنبه شاهنامه خوانی، سه شنبه طنزخوانی و چهارشنبه مفاهیم موضوعی قرآن و شعرخوانی.
گفته می شود اینجا خانم ها بیشتر به مطالعه کتاب های روانشناسی و حقوقی علاقمند هستند.
از کتابخانه به واحد اشتغال می رویم؛ همان جایی که بنیاد تعاون زندانیان متصدی این کار است. کارگاه های خیاطی، قالیبافی، تابلوفرش بافی، عروسک بافی در این واحد به چشم می خورد. گاهی برخی مددجویان چیزهای تزئینی کوچک هم درست می کنند مانند چشم بندهایی که روی جای چشم، قلب طراحی شده است.
انواع نخ های رنگی روی دارهای قالی به چشم می خورد؛ رنگ هایی که کمتر زمینه شاد دارند. عروسک های بافته شده مانند لباس شسته روی طناب آویزان هستند و با دست زدن به طناب، همه عروسک ها که از سر آویزان شده اند، تکان تکان می خورند.
اینجا اما آشپزخانه است؛ دو ظرف بزرگ پر از برنج و یک ظرف پر از خورشت؛ خورشت امروز قورمه سبزی است. بوی عطر قورمه سبزی قبل از رسیدن به این سالن به مشام می رسید.
عدسی هم برای شام، در ظرفی بزرگ در یک گوشه آشپزخانه خیسانده شده است. با هر کدام از مددجویان در آشپزخانه که هم کلام می شوم، فقط التماس دعا دارند!

* بند مادران و مادر پا به ماهی بی قرار
قرار بر این است پس از آشپزخانه به سالن ویژه مادران باردار و مادران دارای فرزند زیر 2 سال برویم. اما از چند متری سالن صدای داد و بیداد زنی می آید که طلب قرص و آمپول می کند. نزدیکتر که شدیم، خانمی نسبتا چاق حدود چهل و اندی سال را دیدیم. معاون فرهنگی زندان مانع از ورود ما به این بند می شود و معتقد است احتمال حمله این مادر باردار به ما وجود دارد. او می گوید که پدر بچه ای که این زن پا به ماه در شکم دارد، مشخص نیست و او چندمین بار است که در حالت بارداری وارد زندان می شود تا از امکانات رایگان زایمان هم بهره ببرد.

* کتاب خواندنی که در زندان هم ادامه دارد
نتوانستیم وارد این بند شویم و همین باعث شد تا به بند دیگری که بند انتهایی زندان است، برویم. دو طرف بند، تخت هایی با ملحفه ای زرد رنگ قرار دارد و راهرو باریکی هم در این بند است که به سالن هواخوری منتهی می شود. تخت ها سه طبقه است و در هر طرف حدود هفت تا هشت تخت به چشم می خورد. تلویزیون بزرگی هم در ورودی بند قرار دارد. با تک تک مددجویان خوش و بش می کنم. اما از میان همه مددجویان دختری برایم جلب توجه می کند دختری که کف اتاق مقابل تخت خود نشسته و در حال خواندن زبان خارجی است. ناخودآگاه کفش هایم را درمی آورم و به او نزدیک می شوم به زبان انگلیسی با او سلام و احوال پرسی می کنم. بسیار خوشش می آید و احوالپرسی را با من به همان زبان ادامه می دهد. به زبان انگلیسی از او می پرسم برای چه کتاب های تافل را می خواند و او پاسخ می دهد، فوق لیسانس زبان دارد و به دلیل فرار بودن زبان، همیشه مطالعه می کند و در زندان هم مطالعه را رها نکرده است. همراهانم که از کارکنان زندان هستند و تا سمت هواخوری هم رفته اند، وقتی مرا نمی یابند به عقب برگشته و با دیدن من در آن حالت در کف اتاق کمی عصبانی می شوند که چرا با یکی از مددجویان اینگونه ارتباط گرفته ام.
پاسخ شان را می دهم اما متقاعد نمی شوند. با این خانم جوان با همان زبان خارجی خداحافظی می کنم و او پاسخ می دهد که با دیدن و هم صحبت شدن با من با اشتیاق بیشتر به مطالعه اش ادامه می دهد. از بند بیرون می روم کارکنان زندان کمی عصبانی شده اند و با من بحث می کنند؛ البته آنان دلیل شان منطقی است چون می گویند اگر با شخص خاصی، صمیمی صحبت کنیم بقیه فکر می کنند آن شخص با ما نسبت دارد. خدا می داند که آن شخص را نه می شناختم نه حتی قبلا در طول همه عمرم دیده ام. با این همه بسیار خوشحالم و خداحافظی پر انرژی او خوشحالی ام را دو صد چندان کرد. خوشحالم از اینکه او حالا حس می کند دیده شده است و شاید همین برای او کافی باشد.
دوباره در آبی سفید ورودی زندان باز می شود و این بار نه وارد، بلکه خارج می شویم. در این بازدید اصلا قصد پرس و جو از متهمان را نداشتم فقط مایل بودم به همه بندها بروم و برای تک تک شان به ویژه برای مادران شاخه گلی ببرم و به آنان بگویم که هستند. اگرچه اجازه بازدید از همه سلول ها را نداشتم اما دوست داشتم به یک یک شان بگویم که من و امثال من آنان را می بینیم. آنان به هر دلیلی اگر جرمی مرتکب شده اند، تاوان کرده های خود را پس می دهند. بماند اینکه بسیاری از آنان در اثر ندانم کاری های ما و جامعه در زندان تحمل حبس می کنند و از خانواده و حمایت خانواده دور هستند. آنان هم نیاز به دیدار و ملاقات دارند و به خاطر دوری راه چه بسا بسیاری از آنان اصلا ملاقاتی نداشته باشند مانند آن بانویی که با چشمانی سرخ از اشک، ماه ها منتظر آمدن دخترش هست! همان مادری که حتی پنجره روبروی چشمانش شرمنده اش شده و شاید خود پنجره دعا می کند روزی دختر این مادر از راه برسد!

http://www.RaheNou.ir/fa/News/50354/رویاهایی-که-روی-دار-بافته-می-شود
بستن   چاپ