راه ترقی
حیف از سرمایه هایی که از دست می روند
دوشنبه 7 مرداد 1398 - 8:50:17 AM
ایرنا
راه ترقی- وقتی سخن از سرمایه به میان می آید، معمولا تصور افراد سراغ پول و اندوخته مالی می رود؛ اما واژه سرمایه مفهوم سترگی است که گستره ای بزرگ دارد و سرمایه اقتصادی تنها قسمتی از این مفهوم است. سرمایه اجتماعی، انسانی و فرهنگی ابعاد دیگری از این مفهوم هستند که به موازات گسترش پیشرفت و دانش زندگی اجتماعی در برخی موارد ارزشی بیش از سرمایه اقتصادی یافته اند.

سرمایه های انسانی در تعریفی ساده قابلیت ها و پتانسیل های فردی انسان ها است که از فردی به فرد دیگر متغییر است (هوش، زیبایی و...)؛ سرمایه های فرهنگی همه آن چیزهایی است که در چنته داشته های فرهنگی یک ملت ملحوظ است (تعداد تحصیل کردگان یک کشور، میزان افرادی که سینما و تئاتر می روند و دانش هایی این چنینی دارند و...)؛ و سرمایه اجتماعی حاصل مراودات اجتماعی و برخورداری از حمایت و پشتوانه به واسطه عضویت در گروه اجتماعی است (اعتماد اجتماعی و مصادیق آن همچون مشارکت های مردمی هم مثالی برای سرمایه اجتماعی هستند).

در واقع یکی از نکات برجسته در مورد ملل مترقی و کشورهای توسعه یافته همین دریافت درک و اهمیت سایر ابعاد سرمایه است. می گویند اتریش در سال های جنگ جهانی دوم و دقیقا در روزهایی که بیش از هر زمانی فقیر و نیازمند کمک سایر کشورها شده بوده، وام های خارجی اش را روی موسیقی، هنر، ساخت کتابخانه و فرهنگ سرمایه گذاری کرد. این مثال نشان از اهمیت و قدرت ابعاد غیر اقتصادی سرمایه در جهان و زندگی مدرن دارد.

بر این اساس یکی از عوامل پر دافعه در اولویت دهی و برنامه ریزی ابعاد غیراقتصادی سرمایه در کشورهای در حال توسعه، مدت دار بودن و زمان بردن به ثمر نشستن یک برنامه است؛ بدین معنا اگر یک برنامه اقتصادی زودبازده موفق می شود تا در زمانی حدود یک یا دو سال شروع به سوددهی کند، یک برنامه فرهنگی و اجتماعی عمدتا بیش از یک یا دو دهه زمان نیاز دارد تا به بار بنشیند؛ در نتیجه این موضوع، در فرهنگی که همه چیز با ضرب الاجل همراه است و زودبازده بودن به خودی خود یک ارزش محسوب می شود، بهایی نیافته و توسعه فرهنگی و اجتماعی فرصت مناسبی برای به بار نشستن ندارد.

نگاهی به سرمایه سوزی

عدم درک اهمیت سرمایه سازی در طی سالیان گذشته، منجر به پدیده سرمایه سوزی در کشور شده است.

در واقع در اینجا یک نکته بسیار مهم، فراموش و نادیده گرفته می شود؛ و آن هزینه های صرف شده برای ساخته شدن سرمایه ها و فقدان و خلا ناشی از خالی شدن کشور از این سرمایه های فرهنگی و اجتماعی است.

سرمایه های انسانی عمدتا به واسطه و در مجاورت سرمایه های فرهنگی و اجتماعی بارور شده و به نفع جامعه شکوفا می شوند؛ اما موضوعی که در ایران در دهه های اخیر به وفور رخ داده است و به یک مساله بدل شده، خالی شدن عرصه از نخبگان و سرمایه ها است.

یعنی در این پروسه به دلیل ضعف در نگهداشت و استفاده از سرمایه ها، ما علاوه  بر سرمایه های انسانی و کسانی که به صورت انتسابی قدرت، قابلیت و پتانسیل هایی  را در زمینه های مختلف دارند، سرمایه های فرهنگی و اجتماعی و کسانی را از دست می دهیم که صاحب اندوخته هایی اکتسابی به واسطه حمایت و سرمایه گذاری دولتی و ملی هستند.

خروج یک مجری از کشور و پیوستن وی به یک رسانه خارجی در ظاهر شاید یک تصمیم فردی یا حتی به تعبیری افراطی، خیانت گری باشد اما این اتفاق یک تعریف واحد دارد: از دست دادن سرمایه انسانی، فرهنگی و اجتماعی؛ این بدان معنا است که کاشته های ما را دیگران برداشت می کنند؛ مثلا یک رسانه از بی تفاوتی و غفلت رسانه ای دیگر استفاده می کند تا اندوخته های وی را برباید؛ وقتی شخصی که سال ها در یک رسانه رشد کرده، شکل گرفته، مطرح و بارور شده است توسط یک رسانه دیگر جذب می شود، در واقع در این جریان سرمایه ها منتقل می شود. این مساله مصادف است با از دست دادن جامعه از نیرویی که آن را برای چنین روزی تربیت و روی آن سرمایه گذاری (مالی، زمانی) کرده است.

در واقع مساله بر سر رفتن و مهاجرت مزدک میرزایی،  فلان ورزشکار مدال آور یا محقق برجسته نیست، یعنی صحبت بر سر اسم ها نیست بلکه صحبت بر سر از دست دادن  سرمایه های ما است که به دلیل بی توجهی و اغفال از دست می روند؛ آن هم در حالی که جایگزین کردن آنان نه تنها مقرون به صرفه نیست که به دلیل فرایند طولانی ساختن جایگزینی برای آنان، آسیب زننده است. در واقع بحث بر سر آسیب شناسی فقدان نیروهای متخصصی است که می پرورانیم و زمانی که موقع به بارنشستن است از دستشان می دهیم.

مثالی از اغفال

نگاهی به یادداشت «جواد خیابانی» که در باب گله مندی از جهت رفتن همکارش از ایران نوشته شده، شاید بهتر بتواند نشان دهد که لازم است تا به نقش خودمان در فرایند سرمایه سوزی آشنا شویم و هرآن جایی که می توانیم جلوی این ضرر را بگیریم که منفعت از همان جا آغاز خواهد شد. در واقع این نوشته مثال خوبی است از اهمیت نارسایی های سازمانی به صورت جزئی و اغفال دولتی به صورت کلی در راستای از دست دادن پتانسیل های بالقوه و بالفعل.

خیابانی در این یادداشت نوشته است: خواستم بنویسم که مزدک حیف شد و نوشتم اما نه این اشتباه است، مزدک عزیز من حیف نشد. سازمان من است که حیف می شود و نیروهایش را یکی یکی از دست می دهد و حیف و حیف تر می شود. من عاشق این سازمانم‌. سازمانی که مرا ساخته و مشهورم کرده. هرگز این سازمان را از یاد نخواهم برد. سازمانی که باید متعلق به سرزمین و مردمش باشد. من هم کارمند معمولی این سازمانم که با این همه مدرک تحصیلی و 30 سال سابقه و هزاران ساعت گزارش و اجرا و تجربه، الان بیکارم و مثل مزدک و بقیه همکارانم و مثل همه مردم کشورم سعی کرده ام سالم باشم و با شرافت زندگی کنم. دوست داشتم برای سازمانم بیشتر و بیشتر کار کنم؛ نه در جوانی و خامی بلکه الان که تجربه و هزاران ساعت بیداری و مطالعه داشته ام. ده ها و صدها نفر از همکاران من در سازمان همین قصه را دارند که من دارم  و مزدک داشت .واقعا حیف نه از مزدک، حیف از اینکه سازمان من قدر او را ندانست. به پول و ثروت آدم هم مربوط نیست،  بعضی نفرات هستند که خیلی نفرند. مزدک هم فقط یک نفر نبود. او چند نفر بود. چند نفری که خیلی هم با سواد بود.


http://www.RaheNou.ir/fa/News/71721/حیف-از-سرمایه-هایی-که-از-دست-می-روند
بستن   چاپ