داستانک/ "تاکسی نوشت" از سروش صحت
دوشنبه 18 اسفند 1399 - 15:20:16
|
|
راه ترقی - آخرین خبر / جلوی تاکسی نشسته بودم. تاکسی توی ترافیک گیر کرده بود. گفتم: «عجب ترافیکی. انگار نه انگار کروناس.» راننده گفت: «شب عیده دیگه... تازه امسال خلوته، سالهای پیش از اول اسفند خیابانها غلغله میشد.» به عابرانی که با ماسک در پیادهرو این طرف و آن طرف میرفتند، نگاه میکردم. گربهای از بغل تاکسی رد شد. راننده گفت: «شما میگی این گربه هم فهمیده امسال، چه سال سختی بود؟» گفتم: «نمیدونم.» راننده گفت: «من فکر میکنم اینها هم میفهمن، ما یه جوری میفهمیم، اونها یه جور دیگه میفهمن ولی میفهمن.» از کنار درختی گذشتیم که غرق شکوفه شده بود، راننده به درخت نگاهی کرد و گفت:« من دلم روشنه که سال دیگه، سال خوبیه.» لحظهای سکوت شد. راننده گفت: «دلم روشنه، یعنی روشن نباشه، چی کار کنم؟» با خودم فکر کردم: «من هم دلم روشن است که سال آینده، سال خوبی است یعنی دلم روشن نباشد چه کنم؟» برگرفته از sehat_story
http://www.RaheNou.ir/fa/News/236983/داستانک--"تاکسی-نوشت"-از-سروش-صحت
|