راه ترقی
بازگشته؛ روایت یک روزنامه‌نگار از تشییع شهدای غواص تا جرقه یک عشق
يکشنبه 2 خرداد 1400 - 09:13:36
راه ترقی - ایرنا /«بازگشته» نوشته حمید نورشمسی رمانی است که بن مایه اصلی داستانش را از شخصیتی الهام گرفته که در مراسم تشییع پیکر شهدای غواص از نزدیک دیده و تصویر حک شده از او در ذهن وی طرح و چارچوب (پیرنگ) این قصه را شکل داده است.
همیشه دیر رسیدن نیست که می تواند آدم را از خیلی اتفاقات محروم کند، گاهی زود می رسی و زود رسیدنت از تو چیزهایی را می گیرد؛ چیزهایی که شاید حس نمی کردی داری شان. امیدت را ، عشقت را و حتی خودت را.
و وقتی از دستشان دادی جای خالی شان آنقدر بزرگ است که چیزی را در تو تکان بدهد و بشکنی در درون خودت.
وقتی زودتر می رسی و زودتر از انچه باید چشمت به روی چیزی باز می شود ناگهان حس می کنی آن چیز بدون این که حتی برای داشتنش کاری کرده باشی، از دستت رفته و انگار جای خالی اش بدجوری دلت را می سوزاند، تازه آن وقت حسی به وجودت زخم می زند که کاش به وقتش رسیده بودی. درست سر وقت و این تازه اول ماجراست...
بازگشته دومین رمان حمید نورشمسی فعال فرهنگی است که سابقه همکاری با روزنامه ها و رسانه های متعددی را داشته است. وی در این رمان قهرمان داستان خود را روزنامه نگاری انتخاب کرده است که سعی در کشف و بازیابی هویت و جایگاه خویش دارد.
داستان این رمان از حضور قهرمان داستان در مراسم تشییع پیکر شهدای غواص آغاز می شود و برخورد مخاطب با خانواده ای که سالهاست دو عضو از آنها در جریان جنگ تحمیلی مفقود الاثر شده اند و در ادامه آشنایی و علاقه مندی قهرمان داستان به دختر این خانواده او را به ماجرای کشف ماهیت و سرنوشت دو عضو مفقود الاثر این خانواده هدایت می کند.
بازگشته رمانی است با شیوه روایت ساده و با زاویه دید اول شخص. زبان روایت در این داستان در خدمت پیشبرد داستان قرار گرفته است و نویسنده بیش از هر چیز سعی در بیان جزئیات و توصیفاتی داشته که داستان را به پیش می برد. چالش های متعدد نویسنده با خود و خانواده و پیشینه اش و درگیری های ذهنی که او را به تغییر ساختار زندگی اش نیز هدایت کرده است در این داستان به شکلی قابل توجه توجه ترسیم می شود.
بازگشته که نویسنده آن به چشم های منتظر مادران سرزمینش تقدیم کرده است جدای از این داستانی است که نیمی از آن در فضای سفر و روایت جاده ای رقم می خورد و از این منظر نیز اثری پرتعلیق و پرفراز و نشیب به شمار می رود. قهرمان این رمان در جای جای آن بی تاب رسیدن به فرجامی است که هیچ تصوری از آن ندارد و در نهایت نیز در پایان داستان با اتفاقی غیرمنتظره همراه می شود
نورشمسی که پیش از رمان دایره ها از وی منتشر شده است طی یک دهه گذشته به عنوان خبرنگار و روزنامه نگار ادبی با رسانه ها همکاری داشته است و بن مایه شخصیت اصلی این داستان را با تاسی از همین موضوع انتخاب و پرورانده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم: 
کم کم ازدحام جمعیت بیشتر و بیشتر می شد. تابوت ها ده تا بودند. آن سوی خط قرمز مرزی. کنار میله پرچم. سربازها با لباس های مرتب و اتوکشیده این سوی مرز کنار میله پرچم خودی صف کشیده بودند. نیم ساعتی گذشت تا فردی که انگار فرمانده شان بود وارد محوطه شد. آرام قدم بر می داشت و سعی داشت همه جا را زیر نظر داشته باشد.
سربازها برایش احترام نظامی گرفتند و پای راستشان را محکم کوبیدند به پای چپ. فرمانده با علامت سر به فرد کناری اش اشاره ای کرد و او هم به سربازان دستور حرکت داد. دسته انگار در روز رژه باشند آرام سمت خط قرمز حرکت کردند و پشت آن ایستادند . آن سوی مرز دسته ای سرباز تابوت بر دوش، منظم و آرام آوردندشان تا لبه خط و هر تابوت را تحویل چهار سرباز دادند.
مارش سرود ملی شروع شد و تابوت ها حرکت کرد به سمت پایه پرچم . کنار پایه . تریبونی تدارک دیده شده بود و جوانی پشت آن با صدای بلند روضه می خواند. شور جمعیت با نزدیک شدن تابوت ها بیشتر می شد و در نهایت نیز جمعیت تابوت ها را از دوش سربازها برداشتند و روی رقص دست های خودشان حرکت دادند تا کنار تریلی.
پشت تریلی را با چیزی شبیه برگ نخلی شکلی شبیه حجله داده بودند و تابوت ها از روی دست مردم هدایت می شد. روی آن کوله ام را دادم به اسماعیل و خودم را زدم به میان جمعیت . فشار زیاد بود اما هر طور بود رسیدم پای چرخ های تریلی . سربازها دائم سعی داشتند مردم را از ماشین دور کنند تا بتواند حرکت کند.
اما جمعیت تشییع کننده که امروز صبح بیشتر هم شده بود مانع از این کار می شد. در یک لحظه چشمم افتاد به سربازی که دیشب در سوله را باز کرد. همان سمتی بود که من بودم. به هر زحمتی بود خودم را رساندم به او.
بدون اینکه چیزی بگویم زل زدم به او. داشت مردم را از چرخ ها درو می کرد و گاه هم از پارچه ها و چفیه هایی را از دستش می دادند با تابوت ها تبرک می داد... ( ص. 131)
بازگشته در 136 صفحه و تعداد 800 نسخه توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است.

http://www.RaheNou.ir/fa/News/264437/بازگشته؛-روایت-یک-روزنامه‌نگار-از-تشییع-شهدای-غواص-تا-جرقه-یک-عشق
بستن   چاپ