داستان طنز/ آق کمال سورپرایز می شود
پنجشنبه 20 خرداد 1400 - 15:39:47
|
|
راه ترقی - آخرین خبر /جاتان خالی، تولدُم بود. پیشاپیش دست همه اونایی که مخوان تبریک بگن هم درد نگیره! ما خانوادگی خیلی به تولد اهمیت مدم. یعنی ممکنه عید نوروز و سالگرد ازدواج و فوت یادمان بره، ولی تولد اعضای خانواده یادمان نِمره. جالبه که خانواده عیال هم همیجورن و عیال هم بهشدت دوست دره که تولدش سفت و سخت برگزار بشه و تولد بقیه رَم خیلی جدی مِگیره. حالا مو خیلی تو قید کادو نیستُم و همی که با یَگ دسته گل یا پیام به طرف بگِم به یادش بودم، به نظرُم کافیه. ولی عیال اعتقاد شدیدی دره که کادو باید زیاد باشه و گیرون! بری همی هروقت تولد مو مِشه عزا مِگیرُم و قسمش مدُم که جان ما ایقد خودته تو زحمت ننداز، ولی به خرجش نِمره که نِمره. بدبختی این جایه که خیلی هم دوست دره مو ره سورپرایز کنه و متاسفانه مویم سورپرایز نمرُم! امسال هم از دو ماه پیش هی مگفت: «بهبه... چه کادوهایی برات خریدم... اصلا نمیتونی حدس بزنی... وااای خوش به حالت که یکی مثل منو داری که برات از این چیزا بخره...» مویم هی حرص مخوردُم که: «خب بری چی دلمه موسوزونی؟ یا نگو، یا همی الان بیارشان بده!» و جواب مداد: «میخوام سورپرایزت کنم!» مویم نمفهمیدُم چیزی ره که دو ماهه دره مِگه، چیجوری باید باهاش سورپرایز برُم؟! خلاصه دیشب رفتُم خانه دیدُم چراغا خاموشه. شستُم خبردار رفت، هم تا صدا زدُم «عیال»، یَگهو چراغا روشن رفت و سوت و کف و دست و جیغ و فشفشه. انصافا از دیدن آقام اینا و آقای دکتر اینا تو خانهمان بعد از ایهمه وقت خوشحال رفتُم، مخصوصا که واکسن هم زدهبودن و خوشبختانه چیزی هم بهشان نِمچسبید. ولی کلا از ای کارا خوشُم نِمیه و خجالت مکشُم. بازم خودمه خوشحال نشون دادُم و مثلا غافلگیر شدُم. هرچند نشده بودُم، چون چند روز قبلش ناخودآگاه شنیده بودُم که عیال با آبجیم یواشکی درباره اوشب حرف مزد! قبلش هم دیدهبودُم یَگ روز شیشه ادکلنُم رو میز نیست و حدس زده بودم عیال برده عینشه بخره! هفته قبل هم ازم اسم کتاب مورد علاقهمه پرسیده بود! پریشب هم همیجور خیلی طبیعی پرسیده بود که کلا تو زندگی کیک شکلاتی بیشتر دوست درُم یا توتفرنگی! خلاصه که خوش گذشت، مخصوصا ای که سورپرایز نرفتُم ولی خوب اداشه درآوردُم!
http://www.RaheNou.ir/fa/News/270218/داستان-طنز--آق-کمال-سورپرایز-می-شود
|