راه ترقی
داستان کوتاه/ گردنت پیچیده
دوشنبه 24 خرداد 1400 - 01:38:44
راه ترقی - آخرین خبر /صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود. مجبور شدم به بروجرد بروم. هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم.
وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم.
به سمت راست گرفتم، موتوری هم به راست پیچید.
به چپ، موتوری هم به چپ!
خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور به داخل رودخانه پرت شد.
وحشت زده و ترسیده، ماشین را نگه داشتم و با سرعت پایین رفتم ببینم چه شده؟
دیدم گردن بیچاره 180 درجه پیچیده ... با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمانده.
مایوس و ناراحت، دستم را رو سرم گذاشتم و از اتفاق پیش آمده اندوهگین بودم. در همین حال زیر چشمی هم نگاهش می کردم.
با حیرت دیدم چشماش را باز کرد.
با خود گفتم این حقیقت ندارد. به او نگاه کردم و گفتم: سالمی؟
با عصبانیت گفت: په چینه (پس چه شده؟) مثل یابو رانندگی میکنی؟
با خودم گفتم این دلنشین‌ترین فحشی بود که شنیده بودم. گفتم آقا تو را به خدا تکان نخور چون گردنت پیچیده.
یک دفعه بلند شد گفت: چی پیچیده؟ چی موی تو؟( چی میگی)؟ هوا سرد بود کاپشنم را از جلو پوشیدم سینه ام سرما نخوره!!!

http://www.RaheNou.ir/fa/News/271118/داستان-کوتاه--گردنت-پیچیده
بستن   چاپ