راه ترقی - ایسنا / منابع خبری روز سهشنبه از سقوط هواپیمای حامل رئیس ستادکل ارتش لیبی در آنکارا خبر دادند. به گزارش ایسنا، «علی یرلیکایا» وزیر کشور ترکیه دقایقی پیش تایید ...
راه ترقی - فرهیختگان / نرخ عوارض واردات خودرو در سال 1405 اعلام شد. در لایحه بودجه 1405 دولت نرخ حقوق ورودی را به شرح زیر پیشنهاد کرده است: حقوق گمرکی خودروهای وارداتی ...
راه ترقی - اعتماد / مردی که دو نفر را با ادعای سرقت از باغش به قتل رسانده، در دادگاه مدعی شد مغزش درست کار نمیکرد. یک سال قبل ماموران آتشنشانی با تماس شهروندان در جریان ...
راه ترقی - همشهری / خاطره بامزه زیر کرسی خوابیدن «شهین تسلیمی» بازیگر معروف.
راه ترقی - ایلنا / معاون سازمان انرژی اتمی درباره همکاریهای هستهای با چین و روسیه گفت: در گذشته ارتباطاتی با چین داشتیم اما در حال حاضر ارتباط خاصی نداریم و دلیل آن هم ...
راه ترقی - مهر /رکوردشکنی معاملات نقره بورس کالا منجر به رشد سنگین گواهیهای نقره شد. با توجه به شکاف 50 هزار تومانی قیمت با بازار آزاد، کارشناسان نسبت به ریزش قیمتها، ...
راه ترقی - دنیای اقتصاد/متن پیش رو در دنیای اقتصاد منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست روابط آمریکا و ونزوئلا از اتحاد در جنگ سرد به خصومت شدید پس از ریاستجمهوری چاوز رسید. تلاشهای واشنگتن برای تغییر رژیم از طریق فشار حداکثری اقتصادی، همزمان با گرایش کاراکاس به روسیه و چین، دوستیهای دیرین "/> اجتماعی
راه ترقی - اعتماد / رعنا بعد از سالها زندگی مشترک تصمیم به طلاق گرفته است. او میگوید در تمام این سالها سختی زیادی تحمل کرده و حالا قصد طلاق دارد. رعنا برای اعتمادآنلاین از زندگی مشترکش میگوید. بازار *چند سال است ازدواج کردهای؟ما ۱۹ سال قبل ازدواج کردیم و بلافاصله هم بچهدار شدیم.*چطور با همسرت آشنا شدی؟او به خواستگاری من آمد. آن زمان دانشجو بودم.*بعد از پایان تحصیل ازدواج کردی؟سال سوم دانشگاه بودم که ازدواج کردم. بعد دیگر درسم را ادامه ندادم. چون خیلی زود باردار شدم.*چند فرزند داری؟دو دختر و یک پسر.*چرا از زندگیات راضی نیستی؟شوهرم ۲۰ سال از من بزرگتر است. وقتی از من خواستگاری کرد زنش مرده بود. چون ما زندگی معمولیای داشتیم پدرم گفت با این مرد ازدواج کنی، خوشبخت میشوی. او یک پسر داشت که قرار شد مادرشوهرم بزرگش کند. البته آن بچه برای من دردسر نداشت. الآن هم خارج از کشور است.اما وقتی ما ازدواج کردیم فهمیدم چه اشتباهی کردهام، با اینکه رفاه مالی داشتم اما اصلاً از زندگیام لذت نمیبردم.*پس چرا در این زندگی ماندی؟چون نتوانستم خودم را اداره کنم. اعتماد به نفس جدا شدن نداشتم و همه این سالها دروغ شوهرم را به رویش نیاوردم.*چه دروغی گفته بود؟او یک زن صیغهای هم داشت، وقتی با من ازدواج کرد، اما آن زن همچنان بود. حالا بچهها بزرگ شدهاند. من هم میانسال شدهام و میتوانم درست تصمیم بگیرم.*به شوهرت گفتی رازش را میدانی؟بله گفتم. او هم گفت دلش برای آن زن میسوزد و برای همین نگهش داشته است.*با طلاق موافق است؟نه. مخالفت کرده، میگوید مرا دوست دارد و طلاق نمیدهد اما من راضی به ادامه زندگی نیستم. دیگر به هوویم حسادت هم نمیکنم. فقط دیگر نمیخواهم با شوهرم زندگی کنم.*بچهها چه میگویند؟ناراحتاند و ترسیدهاند.*چطور میخواهی خودت را اداره کنی؟نمیدانم. راستش خودم هم ترسیدهام اما سعی میکنم روی پای خودم بایستم. میخواهم درست زندگی کنم. با دروغ نمیتوانم ادامه دهم. کمی پسانداز دارم با آن شروع میکنم تا بعد ببینم چه میشود.