لاکچریبازی با پولهای بادآورده
اجتماعی
بزرگنمايي:
راه ترقی - جام جم / بررسی پرونده مجرمانی که برای رسیدن به زندگی راحت دزدی میکردند.
«از روی شکم سیری نمیدونن دیگه چیکارکنن»، «پول بیحسابوکتاب بدی دست جوون همین میشه، معلوم نیست از کجا میارن» اینها گله و شکایت برخی از مردم و جوانان در برخورد با افرادی است که به قول خودشان از روی شکمسیری و خوشی اقدام به سرقتهای عجیبوغریب میکنند تا زندگی لاکچریتری برای خود دستوپا کنند. از دزدی با سلاح وینچستر بگیرید تا سرقت صدها میلیون تومان پول بیزبان برای خرید هدیه نامزدی. این سارقانگاهی پس از یکبار سرقت با خوششانسی تمام از چنگال پلیس و قانون میگریزند اما خیلی وقتها هم اینطور نیست و پلیس مثل اجل معلق روی سر سارقان لاکچری پسند هوار میشود تا آنها برای اولین بار، دستبند و ماندن پشت میلههای زندان را تجربه کنند.
سرقت برای خرید هدایای لاکچری
در یکی از این پروندهها، دو سارق جوان به هوای خرید هدیه روز عشق برای نامزدهایشان اقدام به سرقت کردند. ماجرای این سرقت به بهمن98 برمیگردد. امیر، جوان پولداری بود که تصمیم گرفت با شیوه متفاوتتری به پریا هدیه دهد و او را خوشحالکند. موضوع را با یکی از دوستانش بهنام عرشیا در میان گذاشت و او هم که دوستدختر داشت، از نقشه امیر استقبالکرد. قرار شد هر دو با سرقت کردن، هدایایگرانقیمتی برای دختران مورد علاقهشان خریداریکنند. محل سرقت مناطق غرب و شمال غرب تهران تعیین شد. طبق نقشه، امیر و عرشیا سرقتهایشان را شروع و پس از مدتی، اموال باارزشی سرقت کردند. در حالیکه هر دو در فکر خرید هدیه برای پریا و تینا بودند، ناگهان مأموران مبارزه با جرایم خاص پلیس آگاهی پایتخت سر رسیدند و کتوبال سارقان جوان را بستند. به گفته پلیس، ارزش اموالی که عرشیا و امیر طی 15 فقره سرقت دزدیده بودند، بیش از 100میلیون تومان بود.
هک 16هزار حساب برای خرید سگ 30میلیونی
در پرونده دیگری نوجوان 16سالهای با هک حساب بانکی 16هزار نفر، زندگی بسیار لاکچری برای خودش دستوپا کرد. 18 آبان 99 بود که پلیس فتای استان مرکزی در برابر یک پرونده پیچیده سرقت بانکی قرار گرفت؛ پروندهای که در آن سارق مرموزی، موجودی حساب بانکی 16هزار مشتری بانک را در مشتشگرفته و افراد زیادی را نقرهداغ کرده بود. مأموران پلیس فتای اراک بهسرعت دستبهکار شدند و پس از رد زنی درنهایت به چند قدمی مجرم رسیدند. مجرمی که 16هزار مشتری بانک و بانکهای آنان را عاصی کرده بود، کسی نبود جز یک پسر نوجوان 16ساله که ساکن یکی از استانهای همجوار استان مرکزی بود و با استفاده از تجهیزات پیشرفته توانسته بود 16هزار حساب بانکی مردم را هک کند. متهم نوجوان در ادامه تحقیقات پرده از سرقتهای خود برداشت وگفت با استفاده از پولهای برداشتی از حساب 16هزار مالباخته، توانسته است خانهای لاکچری دریکی از نقاط خوب تهران و سگی به قیمت 30میلیون تومان خریداریکند.
نقشه عجیب دختر پولدار برای ازدواج
عشق پدیده عجیبی است؛ آنقدر عجیب که بعضیها برای آن حاضرند عقل را ببوسند وکنار بگذارند و با احساسشان جلو بروند، حتی به قیمت نابودی زندگی و آیندهشان. عسل یکی از همین آدمهاست که عاشق پسری جوان شد اما چون میدانست خانوادهاش با ازدواج او با آن پسر مخالفت میکنند، بنابراین نقشهای عجیب کشید که نتیجهاش باز شدن پرونده سرقت به نام او در اداره پلیس بود.
عسل سابقهدار هستی؟
نه، هیچ وقت دزدی و خلاف نکردهام.
الان چرا دستگیر شدی؟
دزدی.
چرا دزدیکردی؟
بهخاطر عشقم، وگرنه من هیچ نیازی به پولندارم.
درست است که خانواده ثروتمندی داری؟
بله، پدرم وضع مالی خیلی خوبی دارد.
عاشقی باعث شد سراغ سرقت بروی؟
بله.
ماجرا را از اول تعریف کن.
من و امیرحسین در یک مهمانی شبانه باهم آشنا شدیم. امیرحسین را تمام دوستانم میشناسند و در بیشتر مهمانیها بود. اول فکر میکردم از خانواده پولداری باشد، اما بعد از مدتی فهمیدم بهعنوان پیک موتوری کار میکند، ولی چون پسر خوب و بامعرفتی بود به دوستی با او ادامه دادم. او هرگز به پول و ثروت پدرم چشم نداشت و برای همین تصمیم گرفتم با وی ازدواج کنم.
خانوادهات موافق بودند؟
پدرم چندان مشکلی نداشت، اما مادرم با این قضیه مشکل داشت. میگفت خانواده امیرحسین در سطح ما نیستند. برای راضی کردن مادرم نقشه کشیدم تا اجازه دهد امیرحسین برای خواستگاری جلو بیاید.
نقشهات چه بود؟ سرقت؟
بله. ولی امیرحسین خیلی با این کار مخالف بود.
نحوه سرقت را بگو.
من عاشق امیرحسین بودم. به تنها چیزی که فکر میکردم، ازدواج با او بود. بنابراین به او اصرار کردم و بالاخره تسلیم شد و پیشنهادم را قبول کرد. اول قرار شد برای هیجانش این کار را انجام دهیم، اما بعد از دومین سرقت، تصمیم نهایی گرفتیم. در مهمانی، امیرحسین بعد از سرقت سوئیچ خودروهای گرانقیمت مهمانها و به بهانه صحبت با تلفن همراه از خانه خارج میشد و پس از سرقت خودرو، آن را یک کوچه پایینتر پارک میکرد و دوباره به مهمانی برمیگشت. بعد از مهمانی هم با آن خودرو از محل دور میشدیم. امیرحسین هفتهای یکبار با خودروهای لوکس مقابل درخانهمان میآمد تا مادرم او و خودروها را ببیند و نظرش برای ازدواج ما تغییر کند. با پدرم صحبت کردم، اما نگفتم خودروها سرقتی است و گفتم برای دوستان امیرحسین است. با پدر قرار گذاشتیم که این راز را از مادرم مخفی و بعد از ازدواج آن را برملا کنیم.
پدرت با نقشهای که کشیدی، موافق بود؟
نه موافق نبود، اما با اصرارهای من راضی شد. فکر میکردم مادرم خبر ندارد، اما پدرم همهچیز را به او لو داده بود. مادرم با من قهر کرد. تصمیم گرفتم با امیرحسین فرار کنم، اما او قبول نمیکرد و سعی میکرد خودش را از زندگی من دور کند. در همین گیرودار بودیم که هر دو دستگیر شدیم.
-
چهارشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۸:۳۹
-
۴۷ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/301614/