راه ترقی - خراسان / دختری خردسال بودم که پدر ومادرم را در یک حادثه گازگرفتگی از دست دادم و مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت.
او اگر چه بسیارمهربان بود اما در مراقبت و کنترل من خیلی سخت گیری می کردو من نمی توانستم با کسی ارتباط داشته باشم. به همین خاطر هم هیچ گاه از شادی های دوران کودکی لذت نبردم.
هنوز در مقطع راهنمایی درس می خواندم که پسرهمسایه از من خواستگاری کرد. آن زمان۱۴سال بیشتر نداشتم که به اجبار پای سفره عقد نشستم و هیجانات دوران نوجوانی را هم تجربه نکردم. با آن که علاقه ای به نامزدم نداشتم ولی بالاخره زندگی مشترک را در یک خانه کوچک و نقلی شروع کردیم. همسرم بیمار بود و به همین دلیل هم من باردار نشدم.
خلاصه ۸سال از زندگی مشترکمان می گذشت که «سیاوش» به خاطر سکته قلبی از دنیا رفت و روزگار تلخ وتنهایی های من آغاز شد. با آن که علاقه قلبی به شوهرم نداشتم و خانواده اش در زندگی من بسیار دخالت می کردند اما بازهم او مخارج زندگی را تامین می کرد و من از نظر مالی مشکلی نداشتم. در این شرایط بود که بار سنگین زندگی روی شانه هایم سنگینی می کرد و من برای یافتن شغلی درآمدزا به هردری می زدم تا این که دریکی از همین روزها با «خسرو» آشنا شدم.
اوایل فقط یک رابطه دوستی داشتیم اما طولی نکشید که به او وابسته شدم. «خسرو» مرا حمایت می کرد و حالا همه زندگی ام بود. دیگر به چیزی جز ازدواج با «خسرو» نمی اندیشیدم به همین دلیل هم با او به پاتوق های استعمال موادمخدر رفتم. آن جا بود که انواع موادمخدر را تجربه کردم و به یک زن معتاد تبدیل شدم.
«خسرو»هم به اتفاق دیگر دوستانش به خودروهای مردم دستبرد می زد. درهمین حال او برای آن که زنی هنگام سرقت با آن ها باشد تا شهروندان مشکوک نشوند، مرا هم عضو باندکرد.
از آن روز به بعد هر شب به همراه خسرو و دوستانش به محتویات خودروهای پارک شده درحاشیه کوچه و خیابان ها دستبرد می زدیم ولی بعد به سرقت از پارکینگ ها نیز روی آوردیم. هربار که اموال سرقتی را به مالخران می فروختیم برای مدتی احساس آرامش می کردم اما خیلی زود در باتلاق جرم وخلافکاری فرو رفتم و اکنون نیز به جرم سرقت دستگیر شده ام ای کاش کسی در زندگی مرا راهنمایی می کرد تا این چنین روزگار وحشتناکی را تجربه نمی کردم...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)درحالی تحقیقات گسترده افسران تجسس برای کشف سرقت های دیگر اعضای این باند ادامه یافت که زن ۳۵ساله اشک ریزان آرزو می کرد کاش وارد این گونه روابط خیابانی نشده بود.
بازار ![]()