راه ترقی - خراسان / زنی که به مواد مخدر اعتیاد دارد، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
اگرچه پدرم از اتباع کشور افغانستان است اما من از مادری ایرانی به دنیا آمدم و در مشهد بزرگ شدم. پدر و مادرم به موادمخدر سنتی اعتیاد داشتند تا این که چند سال قبل پدرم برای ادامه فعالیتهایش در کارگاه خیاطی زنانهدوزی، اعتیادش را ترک کرد. ولی مادرم نتوانست از موادمخدر جدا شود چرا که دچار افسردگی شدیدی شد.
زن 27 ساله گفت: من هم که نزد پدرم خیاطی را آموخته بودم، درحالی که ادامه تحصیل می دادم از ۱۷ سالگی وارد بازارکار شدم و در کارگاه جوراب بافی کار می کردم تا این که یک روز وقتی خسته و بی حال به خانه مادربزرگم رفتم، او پیشنهاد کرد برای آن که خستگی از تنم بیرون برود، درکنارش مقداری شیره مصرف کنم!
زمانی که چند دود گرفتم، احساس سرخوشی به من دست داد؛ به همین خاطر مدام به خانه مادربزرگم می رفتم و پنهانی مواد مصرف می کردم. زمانی که در رشته علوم تجربی دیپلم گرفتم هنوز کسی نمی دانست که من هم معتاد شده ام. در این شرایط دیگر به دانشگاه نرفتم .ولی یک روز پدر و برادرم موضوع اعتیادم را فهمیدند و مرا وادار کردند تا اعتیادم را کنار بگذارم.
هنوز یک ماه بیشتر از زمان ترکم نمی گذشت که «مرتضی» به خواستگاری ام آمد. او جوانی پولدار و زیبا بود اما چون قد کوتاهی داشت از ترس حرف های مردم او را رد کردم و به خواستگاری «سامان» پاسخ دادم چرا که خانواده اش خیلی از او تعریف می کردند. ازسوی دیگر به خاطر گریه های مادرم که می گفت اگر دوباره مصرف مواد را آغازکنی جز کارتن خوابی آینده ای نخواهی داشت، سعی می کردم مواد مصرف نکنم؛ اما یک روز بعد از ازدواجم هنگامی که از مقابل مغازه عطاری می گذشتم با فروشنده به گفت وگو پرداختم. آن زن در همسایگی ما زندگی می کرد و مادرم را می شناخت چون موادش را از او می گرفت. آن روز آن زن مقداری شیره به من داد که با مصرف آن ، دوباره شروع کردم ولی ازاین که باردار بودم خبر نداشتم . زمانی به خودم آمدم که دیگر پسرم نیز از همان دوران جنینی معتاد شده بود. خانواده همسرم وقتی از طریق پزشکان در جریان اعتیاد پسرم قرارگرفتند او را با دارو ترک دادند ولی من بازهم پنهانی به مصرف ادامه دادم تا این که با تهدیدهای شوهرم روبهرو شدم و حدود ۸ماه اعتیادم را ترک کردم. ولی وقتی متوجه شدم که همسرم به من خیانت می کند و شب ها دیر به خانه می آید، دوباره به مصرف مواد گرایش پیدا کردم. در همین شرایط از همسایگان پول قرض می گرفتم ولی نمی توانستم آن را پس بدهم؛ حتی به گدایی افتادم. چندبار با اصرار خانواده و همسرم ترک کردم ولی فایده ای نداشت.شوهرم نیز به من پولی نمی داد و من هر چیزی را به ضایعاتی می فروختم .
خلاصه بازهم به خاطر فرزندم ترک کردم ولی شب یلدا زمانی که قرار بود به مهمانی برویم ، دوباره وسوسه های مصرف به سراغم آمد و شوهرم متوجه شد که دوباره لغزش کرده ام. این بار مرا از خانه بیرون انداخت و تهمت های ناروا به من زد به طوری که از آن شب یلدا آواره شدم و به خانه پدرم بازگشتم ولی مادرشوهرم فرزندم را به من نداد! حالا هم به کلانتری آمده ام تا شاید راهی برای فرار از این زندگی نکبت بار پیدا کنم ای کاش ...
بادستور رئیس کلانتری اقدامات قانونی و بررسی های روانشناختی مشاوران دایره مددکاری اجتماعی برای نجات این زن ۲۷ ساله از مرداب اعتیاد آغاز شد.
بازار ![]()